English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sic U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
grapho U پیشوند بمعنی نوشته و ثبت شده و نوشتن
hair stroke U خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
ampersand U علامت چاپی & به معنای "و"
slashed zero U علامت نوشته یا چاپ شده
soft sector U علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
methought U چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
multiplication U علامت نوشته شده یا چاپ شده x برای نمایش ضرب دو عدد
optical U فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
minus signs U علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus sign U علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus signs U علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus sign U علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus U علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus U علامت چاپ شده یا نوشته شده
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
for the nonce U عمدا`
prepensely U عمدا
of set purpose U عمدا"
knowingly U عمدا"
on purpose U عمدا"
designedly U عمدا"
wilfully U عمدا"
intentionally U عمدا"
voluntarily U عمدا"
purposely U عمدا"
purposely U عمدا
wittingly U عمدا"
deliberately U عمدا"
tank job U عمدا" باختن
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
willful misrepresentation U عمدا" بد جلوه دادن
deliberate U عمدا انجام دادن عمدی
deliberating U عمدا انجام دادن عمدی
deliberated U عمدا انجام دادن عمدی
deliberates U عمدا انجام دادن عمدی
arsonist U کسیکه عمدا ایجاد حریق میکند
to treat somebody as if they weren't there <idiom> U به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to cut somebody dead <idiom> U به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
i express my regret for it U که چنین شد
so U چنین
it happened thaf U چنین
such U یک چنین
such U چنین
thus U چنین
likewise U چنین
sic U چنین
like this U چنین
orphans U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphan U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
abetted U برانگیختن
abetting U برانگیختن
abet U برانگیختن
abets U برانگیختن
actuate برانگیختن
to key up U برانگیختن
arouses U برانگیختن
aroused U برانگیختن
arouse U برانگیختن
whet U برانگیختن
stimulation U برانگیختن
roust U برانگیختن
tarre U برانگیختن
to put the wind up U برانگیختن
arousing U برانگیختن
instigate U برانگیختن
key up برانگیختن
excites U برانگیختن
instigated U برانگیختن
instigates U برانگیختن
excite U برانگیختن
foments U برانگیختن
prompt U برانگیختن
prompted U برانگیختن
foment U برانگیختن
instigating U برانگیختن
prompts U برانگیختن
fomented U برانگیختن
fomenting U برانگیختن
amen U چنین باد
i was given to understand U چنین فهمیدم
so said darius U چنین گفت ....
secus U نه این چنین
beit so U چنین باد
i imagine he is my friend U چنین می پندارم
there is a rumour that U چنین میگویند که
methinks U چنین مینماید
be it so U چنین باشد
the report goes U چنین گویند
who said so? U که چنین حرفی زد
be it so U چنین باد
exactly U چنین است
beit so U چنین باشد
such and such U چنین و چنان
prodded U سک زدن برانگیختن
excitation U تحریک برانگیختن
put out U رنجاندن برانگیختن
prods U سک زدن برانگیختن
prodding U سک زدن برانگیختن
prod U سک زدن برانگیختن
rewake U دوباره برانگیختن
work up U بتدریج برانگیختن
in that case U حال که چنین است
so called U که چنین نامیده شده
perhaps so U شاید چنین باشد
is it not U ایا چنین نیست
that is not the case U مطلب چنین نیست
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
so-called U که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
it look as if U چنین مینماید که گویی
Fate had so decreed . I t was so destined . U قسمت چنین بود
meseems U چنین بنظرم میرسد
methinks U بنظرم چنین میرسد
semble U چنین به نظر می رسد
all U : بمعنی
allo U بمعنی
all- U : بمعنی
irritated U برانگیختن خشمگین کردن
irritates U برانگیختن خشمگین کردن
heats U گرم کردن برانگیختن
heat U گرم کردن برانگیختن
act U روح دادن برانگیختن
acted U روح دادن برانگیختن
to incite somebody to rebellion U کسی را به شورش برانگیختن
irritate U برانگیختن خشمگین کردن
provokes U دامن زدن برانگیختن
provoked U دامن زدن برانگیختن
to incite somebody to something U کسی را به کاری برانگیختن
exacerbating U تشدید کردن برانگیختن
exacerbates U تشدید کردن برانگیختن
exacerbated U تشدید کردن برانگیختن
exacerbate U تشدید کردن برانگیختن
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
evince U موجب شدن برانگیختن
whomp up U قیام کردن برانگیختن
provoke U دامن زدن برانگیختن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
evinces U موجب شدن برانگیختن
evincing U موجب شدن برانگیختن
evinced U موجب شدن برانگیختن
But fate decreed otherwise. U اما قسمت چنین بود .
is that so? U ایا وا قعا چنین است
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
such being the case U حال که چنین است دراینصورت
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
actino U پیشوندی بمعنی
agro U : پیشوند بمعنی
amph U پیشوندیست بمعنی
micro U پیشوندی بمعنی
micros U پیشوندی بمعنی
amphi U پیشوندیست بمعنی
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
to get off with somebody U کسی را از نظر جنسی برانگیختن
to pretend an excuse U عذر برانگیختن بهانه انگیختن
to try to get off with somebody U کسی را از نظر جنسی برانگیختن
letterpress U چاپی
typographic U چاپی
coloraturas U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
coloratura U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
Mon U پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
semis U پیشوندی بمعنی : نیم
ads U مانندad-hoc که بمعنی
macs U پیشوندی بمعنی " فرزند"
mac U پیشوندی بمعنی " فرزند"
semi U پیشوندی بمعنی : نیم
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
mono U پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
neo U پیشوند بمعنی جدید
neo- U پیشوند بمعنی جدید
acephalo U پیشوندیست یونانی بمعنی
ad U مانندad-hoc که بمعنی
hept U پیشوندی بمعنی هفت
mal U پیشوندی بمعنی بد و مضر
uni U پیشوندیست بمعنی "یک " و"واحد" و "تک "
hepta U پیشوندی بمعنی هفت
phage U پسوندی بمعنی خورنده
nettle U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com