English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stop sign U علامت توقف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stoplight U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplights U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
Other Matches
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
interrupt U توقف
stopped U توقف
stoppage U توقف
stoppages U توقف
stop U توقف
suspension U توقف
suspensions U توقف
park U توقف
stopple U توقف
stop code U کد توقف
halted U توقف
suspension of payment U توقف
tarriance U توقف
interruption U توقف
interruptions U توقف
stops U توقف
parks U توقف
stopping U توقف
parked U توقف
halts U توقف
interrupting U توقف
syncope U توقف
paused U توقف
halt U توقف
stand U توقف
flag stop U توقف
cessation U توقف
insolvency U توقف
interrupts U توقف
pausing U توقف
pauses U توقف
commorant U توقف
pause U توقف
dead halt U توقف مطلق
program stop U توقف برنامه
bankruptcies U توقف بازرگان
break key U کلید توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
carport U توقف گاه
down time U زمان توقف
break point U نقطه توقف
stopcocks U وسیله توقف
stop bit U بیت توقف
bankruptcy U توقف بازرگان
slacks U توقف درحرکت
nonstop U بدون توقف
lay by U منطقه توقف
lay-by U منطقه توقف
idle period U زمان توقف
lay-bys U منطقه توقف
come down gracefully U توقف منضبط
slack U توقف درحرکت
no waiting U توقف ممنوع
bar stop U توقف میله
hemostasis U توقف خونریزی
black induction U توقف القا
halting place U توقف گاه
stop instruction U دستورالعمل توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
parking place U جایگاه توقف
payment stopped U توقف پرداخت
no parking U توقف ممنوع
stay U توقف کردن
ceased U ایست توقف
ceases U ایست توقف
ceasing U ایست توقف
stay U توقف مکث
close U ایست توقف
closer U ایست توقف
closes U ایست توقف
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
slackest U توقف درحرکت
stayed U توقف کردن
stayed U توقف مکث
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
failure U توقف کردن
failures U توقف کردن
closest U ایست توقف
continuously U بدون توقف
stopcock U وسیله توقف
thermal critical point U نقطه توقف
ports of call U بندر توقف
port of call U بندر توقف
suspensive U درحال توقف
parked U محل توقف
park U محل توقف
sudden stoppage U توقف ناگهانی
cease U ایست توقف
stoppage of the game U توقف بازی
parks U محل توقف
blocks U توقف رویدادن چیزی
blocked U توقف رویدادن چیزی
whoa U امر به توقف دادن
block U توقف رویدادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
hang-ups U معوق شدن توقف
prevent U توقف رخ دادن چیزی
preventing U توقف رخ دادن چیزی
hover U درحال توقف پر زدن
hovers U درحال توقف پر زدن
termination U خاتمه دادن یا توقف
hovered U درحال توقف پر زدن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
hang up U معوق شدن توقف
hang-up U معوق شدن توقف
avast U ایست توقف کنید
stopping U توقف انجام کار
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
a thorugh train U قطار بدون توقف
machine idle time U زمان توقف ماشین
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
stops U توقف انجام کار
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
stopping U ایستادن توقف کردن
time in U ادامه بازی پس از توقف
stopped U ایستادن توقف کردن
shut down point U نقطه توقف تولید
stop U توقف انجام کار
stops U ایستادن توقف کردن
stop U ایستادن توقف کردن
machine down time U زمان توقف ماشین
hold back U توقف مانع شدن
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
rest U توقف فرمان ازاد
stopped U توقف انجام کار
stop over U توقف کوتاه مدت
measure U توقف رخ دادن چیزی
rests U توقف فرمان ازاد
stopped U توقف منزلگاه بین راه
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
interactive U نقاط توقف را تنظیم کند
stopping U توقف منزلگاه بین راه
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
signal box U توقف گاه متصدی علائم
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
intercity train U قطار بین شهری با توقف
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
signal boxes U توقف گاه متصدی علائم
stop U توقف منزلگاه بین راه
stops U توقف منزلگاه بین راه
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwell U ساکن شدن زمان توقف
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled U ساکن شدن زمان توقف
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
lie to U درجهت باد توقف کردن
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
dwells U ساکن شدن زمان توقف
lay over U در نیمه راه توقف کردن
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hole high U توقف گوی در کنار سوراخ
powered U توقف منبع تغذیه الکتریکی
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
powers U توقف منبع تغذیه الکتریکی
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
checked U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
powering U توقف منبع تغذیه الکتریکی
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
bars U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bar U توقف کسی برای انجام کاری
ramp U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
bar U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
bars U توقف کسی برای انجام کاری
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
ramps U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
jammed U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jams U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jam U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Does the train stop in London? U آیا قطار در لندن توقف دارد؟
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
stayer U کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
phaseout U توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
run on U ادامه دادن متن بدون توقف
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
traffic island U بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
kill U دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com