Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
exerts
U
بکاربردن
exert
U
بکاربردن
exerted
U
بکاربردن
exerting
U
بکاربردن
putting
U
بکاربردن
puts
U
بکاربردن
adhibit
U
بکاربردن
put
U
بکاربردن
equivocate
U
ابهام بکاربردن
cerebration
U
بکاربردن مغز
equivocating
U
ابهام بکاربردن
equivocates
U
ابهام بکاربردن
equivocated
U
ابهام بکاربردن
tautologize
U
حشوقبیح بکاربردن
powers
U
زور بکاربردن
powering
U
زور بکاربردن
powered
U
زور بکاربردن
power
U
زور بکاربردن
mattock
U
کلنگ دو سر بکاربردن
uses
U
بکاربردن مصرف کردن
picks
U
خلال دندان بکاربردن
pick
U
خلال دندان بکاربردن
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
use
U
بکاربردن مصرف کردن
roadworthy
U
مناسب برای بکاربردن درجاده ها
fish
U
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fishes
U
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fished
U
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
to play upon words
U
جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
nursed
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
muscle
U
استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscles
U
استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
nurse
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
to rangeoneself
U
خودرا
to dress up
U
خودرا اراستن
to a onself
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
mince
U
حرف خودرا خوردن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
flatten
U
روحیه خودرا باختن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
insconce
U
خودرا جای دادن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
minces
U
حرف خودرا خوردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com