Perdic | عضوطبقه متوسط جامعه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	bourgeois U	عضوطبقه متوسط جامعه
	bourgeois <adj.> U	عضوطبقه متوسط جامعه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	european essembly U	مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
	socialism U	جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
	the body politic U	جامعه
	ecological community U	جامعه
	universe U	جامعه
	socio- U	جامعه
	societies U	جامعه
	polities U	جامعه
	society U	جامعه
	communities U	جامعه
	polity U	جامعه
	community U	جامعه
	mean sea level U	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
	moslem league U	جامعه مسلمانان
	sociable U	جامعه پذیر
	psychopathy U	جامعه ستیزی
	primitive society U	جامعه ابتدایی
	preliterate society U	جامعه نانویسا
	nonliterate society U	جامعه نانویسا
	biotic communtity U	جامعه زندگان
	sociological U	جامعه شناختی
	biocummunity U	جامعه زندگان
	social desirability U	جامعه پسندی
	psychopaths U	جامعه ستیز
	psychopath U	جامعه ستیز
	sociocentrism U	جامعه- محوری
	sociogenic U	جامعه زاد
	sociology U	جامعه شناسی
	sociometry U	جامعه سنجی
	sociopath U	جامعه ستیز
	sociopathy U	جامعه ستیزی
	statistical universe U	جامعه اماری
	stimulus population U	جامعه محرکها
	socialism U	جامعه گرایی
	throwaway society U	جامعه مسرف
	sociologist U	جامعه شناس
	sociality U	جامعه جویی
	A classless society. U	جامعه بی طبقه
	transitory society U	جامعه انتقالی
	social minded U	در فکر جامعه
	lower class U	بی کلاس [در جامعه]
	mass society U	جامعه انبوهیده
	eruropean community U	جامعه اروپایی
	socialist U	جامعه گرای
	socialists U	جامعه گرای
	affluent society U	جامعه ثروتمند
	affluent society U	جامعه مرفه
	ecclesiastes U	کتاب جامعه
	society U	جامعه اجتماع
	parameter U	اماره جامعه
	parameters U	اماره جامعه
	dissocialization U	جامعه گسلی
	sociability U	جامعه پذیری
	closed society U	جامعه بسته
	classless society U	جامعه بی طبقه
	societies U	جامعه اجتماع
	finite population U	جامعه محدود
	inert society U	جامعه بیهوده
	infinite population U	جامعه نامحدود
	underclass U	بی کلاس [در جامعه]
	biocenose U	جامعه زندگان
	peripheral community U	جامعه پیرامونیperipeteia
	atomistic society U	جامعه ذرهای
	social science U	جامعه شناسی
	antisocial U	جامعه ستیز
	affluent society U	جامعه مصرفی
	subclass U	بی کلاس [در جامعه]
	integral calculus U	حساب جامعه
	integral calculvs U	حساب جامعه
	league of nations U	جامعه ملل
	affluent society U	جامعه رفاه
	covenant of the league of nations U	منشور جامعه ملل
	holy office U	جامعه راهبان ومومنین
	public mischief U	جرم علیه جامعه
	sampling population U	جامعه نمونه گیری
	psychopathic personality U	شخصیت جامعه ستیز
	phytosociology U	جامعه شناسی گیاهی
	pseudopsychopathic U	جامعه ستیز کاذب
	egalitarian society U	جامعه تساوی طلب
	Common Market U	جامعه اقتصادی اروپا
	underclass U	طبقه پایین جامعه
	lower class U	طبقه پایین جامعه
	subclass U	طبقه پایین جامعه
	sociolinguistics U	جامعه شناسی زبان
	sociological U	وابسته به جامعه شناسی
	the society is like a vortex U	جامعه مانندگردابی است
	socialist U	جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
	socialists U	جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
	e c s c (european coal & steel commissio U	جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
	blind U	مخفی گاه [جامعه شناسی]
	cover U	مخفی گاه [جامعه شناسی]
	blind U	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
	cover U	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
	socialite U	شخص طراز اول جامعه
	to seed a person to c. U	کسیرا از جامعه بیرون کردن
	phalanstery U	تقسیم جامعه باجزاء کوچک
	phalanstery U	جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
	to retire in to oneself U	از جامعه کناره گیری کردن
	r.m.a. color code U	علایم رنگی جامعه رادیوسازان
	european community competition rules U	مقررات رقابت در جامعه اروپا
	sociometry U	سنجش روابط افراد جامعه
	to live at the expense of society U	روی دوش جامعه زندگی
	socialites U	شخص طراز اول جامعه
	antisocial U	مخل اجتماع دشمن جامعه
	public mischief U	جرمی که مضر به حال جامعه باشد
	public good U	کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
	calculus U	حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
	misanthropist U	کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
	leagues U	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
	hero-worshipper U	ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
	league U	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
	to acclimatize/acclimatise [British E] U	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
	to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
	to become acclimatized U	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
	to acclimate [American E] to new circumstances U	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
	debutant U	دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
	acculturate	نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
	canoness U	زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
	demand factors U	پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
	debuts U	نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
	ecosystems U	بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
	ecosystem U	بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
	debut U	نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
	greenbelt U	کمربندی از کشتزارها و یاخیابانهای مشجر که یک جامعه راازجامعه دیگری جدامیسازد
	averaging U	حد متوسط
	average limit of ice U	حد متوسط یخ
	intermedial U	متوسط
	medium gravle U	شن متوسط
	mesne U	متوسط
	osculant U	متوسط
	mediums U	متوسط
	mediocre U	متوسط
	average U	متوسط
	meanest U	متوسط
	averaged U	حد متوسط
	averaging U	متوسط
	life expectancies U	سن متوسط
	tolerable U	متوسط
	averages U	حد متوسط
	averages U	متوسط
	mean U	متوسط
	meaner U	متوسط
	modal U	متوسط
	average U	حد متوسط
	modals U	متوسط
	meant U	متوسط
	intermediate U	متوسط
	moderates U	متوسط
	moderate U	متوسط
	moderated U	متوسط
	moderating U	متوسط
	life expectancy U	سن متوسط
	medium U	متوسط
	averaged U	متوسط
	averaged U	مقدار متوسط
	averages U	مقدار متوسط
	a modest income U	درآمدی متوسط
	mean life U	عمر متوسط
	mean income U	درامد متوسط
	averaged U	میانه متوسط
	intermediately U	بطور متوسط
	mean daily U	متوسط روزانه
	mean depth U	عمق متوسط
	mean deviation U	انحراف متوسط
	m.f. U	فرکانس متوسط
	m.f. U	بسامد متوسط
	averages U	میانه متوسط
	mean chord U	وتر متوسط
	medium U	متوسط معتدل
	mediocrity U	اندازه متوسط
	mean price U	قیمت متوسط
	mean time U	زمان متوسط
	sort of U	بمیزان متوسط
	thinners U	تیم متوسط
	thinned U	تیم متوسط
	subaverage U	زیر حد متوسط
	monthly average U	متوسط ماهیانه
	moderate speed U	سرعت متوسط
	thin U	تیم متوسط
	middle price U	قیمت متوسط
	sort of U	بمقدار متوسط
	middle class U	طبقه متوسط
	secondarily U	بطور متوسط
	medium wave U	موج متوسط
	duffer U	بازیگر متوسط
	thins U	تیم متوسط
	duffers U	بازیگر متوسط
	halftone U	رنگ متوسط
	halftones U	رنگ متوسط
	par U	میزان متوسط
	thinnest U	تیم متوسط
	on the a U	بطور متوسط
	average input U	نهاده متوسط
	mid range U	برد متوسط
	middle classes U	طبقه متوسط
	mediterranean sea U	بحر متوسط
	median income U	درامد متوسط
	median gray U	خاکستری متوسط
	medially U	بطورمیانه یا متوسط
	mean velocity U	سرعت متوسط