Perdic | عصبی مربوط به اعصاب عصبانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	nervous U	عصبی مربوط به اعصاب عصبانی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	neuritis U	التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
	neuralgia U	درد عصبی مرض عصبی
	nervation U	ساختمان عصبی شبکه عصبی
	jitter U	عصبانی شدن عصبانی بودن
	nervation U	رگ و پی اعصاب
	v , series U	سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
	program loans U	قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
	tactical U	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
	tactically U	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
	inferences U	روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
	inference U	روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
	elevation guidance U	دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
	bioclimatic U	مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
	victual U	مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
	neurotomy U	تشریح اعصاب
	neurosyphilis U	سیفلیس اعصاب
	neurotoxic U	مخدر اعصاب
	neuralgia U	درد اعصاب
	peripheral nerves U	اعصاب پیرامونی
	neurosurgery U	جراحی اعصاب
	neurasthenia U	ضعف اعصاب
	neuremia U	اختلال اعصاب
	neurility U	وفیفه اعصاب
	neurochemistry U	شیمی اعصاب
	neuroses U	اختلال اعصاب
	nervous prostration U	کسالت اعصاب
	neurosis U	اختلال اعصاب
	neuropathist U	پزشک اعصاب
	nervous prostration U	ضعف اعصاب
	neuropharmacology U	داروشناسی اعصاب
	neurophysiology U	فیزیولوژی اعصاب
	taste nerves U	اعصاب چشایی
	war of nerves U	جنگ اعصاب
	neurologist U	ویژه گر اعصاب
	somatic nerves U	اعصاب تنی
	neurologist U	متخصص اعصاب
	sensory nerves U	اعصاب حساسه
	nerve gas U	گاز اعصاب
	nerve gases U	گاز اعصاب
	auditory U	مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
	genital U	مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
	to stretch oneself U	تمد د اعصاب کردن
	let down one's hair <idiom> U	تمدد اعصاب کردن
	vasomotor U	اعصاب محرک رگها
	neuropathologist U	اسیب شناس اعصاب
	nervous prostration U	سستی پی خستگی اعصاب
	vasomotor nerves U	اعصاب محرک رگها
	neural U	وابسته به سلسله اعصاب
	neurodynamic substances U	مواد پویاساز اعصاب
	neuropsychiatrist U	پزشک اعصاب و روان
	neuroanatomy U	کالبد شناسی اعصاب
	reticulum U	بافت نگاهدارنده اعصاب
	analeptics U	داروهای محرک اعصاب
	nerve racking U	خسته کننده اعصاب
	neurovegetative system U	دستگاه اعصاب نباتی
	nerve-racking U	خسته کننده اعصاب
	nerve wrack U	خسته کننده اعصاب
	You're a pain in the neck! U	اعصاب آدم را خورد می کنی!
	to blow out one's brains U	اعصاب کسی را خورد کردن
	neurasthenic U	دچار خستگی یاضعف اعصاب
	pain in the neck U	آدم [چیز] اعصاب خورد کن
	supervisory U	مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
	neuration U	بخش پی یا اعصاب درتن عصب بندی
	pull oneself together U	بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
	This drug excites the nerves. U	این دارو اعصاب را تحریک می کند
	The nerves can only take so much . U	اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
	myelin sheath U	ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
	end bulb U	انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
	relative U	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
	acoustical U	مربوط به صدا مربوط به سامعه
	acoustic U	مربوط به صدا مربوط به سامعه
	neurogram U	رد عصبی
	abnerval U	عصبی
	uptight U	عصبی
	engram U	رد عصبی
	neurotic U	عصبی
	neural U	عصبی
	nervelessness U	بی عصبی
	on pins and needles <idiom> U	عصبی
	keyed up <idiom> U	عصبی
	nervous U	عصبی
	overwrought U	عصبی
	twitchy U	عصبی
	nerve U	رشته عصبی
	neuroplexus U	شبکه عصبی
	neuralgia U	درد عصبی
	interneural U	داخل عصبی
	plexus U	شبکه عصبی
	nervous system U	دستگاه عصبی
	nervous systems U	دستگاه عصبی
	interneuron U	داخل عصبی
	nerve impulse U	تکانه عصبی
	nerves U	رشته عصبی
	nerve current U	جریان عصبی
	lose temper <idiom> U	عصبی شدن
	anorexia nervosa U	بی اشتهایی عصبی
	nerve deafness U	کری عصبی
	nerve ending U	پایانه عصبی
	nerve fibre U	تار عصبی
	neurofibril U	تار عصبی
	nerve center U	مرکز عصبی
	nerve cell U	سلول عصبی
	nerve cell U	یاخته عصبی
	psychochemical agent U	عامل عصبی
	nerve path U	گذرگاه عصبی
	nerve block U	وقفه عصبی
	nerve plexus U	شبکه عصبی
	psychochemical agent U	گاز عصبی
	nerve tissue U	بافت عصبی
	neural conduction U	رسانش عصبی
	neural lesion U	ضایعه عصبی
	neural satiation U	اشباع عصبی
	neuron U	یاخته عصبی
	neurons U	یاخته عصبی
	neural induction U	القای عصبی
	neural arc U	قوس عصبی
	neural discharge U	تخلیه عصبی
	neural bond U	پیوند عصبی
	willies U	حمله عصبی
	neurocyte U	یاخته عصبی
	sweat bullets/blood <idiom> U	عصبی بودن
	neural circuit U	مدار عصبی
	neural reverbration U	ارتعاش عصبی
	neuritis U	التهاب عصبی
	ganglion U	غده عصبی
	shocked U	حمله عصبی
	neural network U	شبکه عصبی
	shocks U	حمله عصبی
	shock U	حمله عصبی
	causalgia U	سوزش عصبی
	nervelessly U	از روی بی عصبی
	Relax! U	عصبی نشو!
	range component U	عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
	xenial U	مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
	distance angle U	زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
	huffier U	عصبانی
	maniac U	عصبانی
	jumpy U	عصبانی
	huffiest U	عصبانی
	huffy U	عصبانی
	maniacs U	عصبانی
	maddest U	عصبانی
	pins and needles U	عصبانی
	furious <adj.> U	عصبانی
	angry <adj.> U	عصبانی
	frenetic U	عصبانی
	indignant <adj.> U	عصبانی
	wrathful [literary] <adj.> U	عصبانی
	frantic U	عصبانی
	wreakful U	عصبانی
	mad U	عصبانی
	pissed off [vulgar] <adj.> U	عصبانی
	mad [coll.] [very angry] <adj.> U	عصبانی
	wrathy [colloquial] <adj.> U	عصبانی
	nervy U	عصبانی
	wroth [chiefly literary] <adj.> U	عصبانی
	uptight <idiom> U	عصبانی
	irate <adj.> U	عصبانی
	waxy U	عصبانی
	ireful [literary] <adj.> U	عصبانی
	wrathful U	عصبانی
	twittery U	عصبانی
	pelting U	عصبانی
	frenetical U	عصبانی
	short tempered U	عصبانی
	mad [at] <adj.> U	عصبانی [از]
	horn mad U	عصبانی
	huffish U	عصبانی
	red hot U	عصبانی
	angry [with] <adj.> U	عصبانی [از]
	out of temper U	عصبانی
	pissed [at] [American E] <adj.> U	عصبانی [از]
	choleric U	عصبانی
	pissed off [at] [American E] <adj.> U	عصبانی [از]
	high strung U	عصبانی
	feisty U	عصبانی
	discharges U	شلیک عصبی تخلیه
	autonomic nervous system U	دستگاه عصبی نباتی
	jittery U	وحشت زده و عصبی
	neurotic U	دچار اختلال عصبی
	parabiosis U	وقفه رسانش عصبی
	vegetative nervous system U	دستگاه عصبی نباتی
	neuroblast U	یاخته رویانی عصبی
	parasympathetic nervous system U	دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
	on edge <idiom> U	خیلی عصبی وخشمگین
	discharge U	شلیک عصبی تخلیه
	neurogenic U	دارای ریشه عصبی
	neurotransmitter U	انتقال دهنده عصبی
	neuroptera U	حشرات عصبی الجناح
	neuropsychiatric U	مرض روانی و عصبی
	neuropsychiatric U	درمان روانی عصبی
	anorexic U	مبتلا به بی اشتهایی عصبی
	neuropath U	دچار اختلالات عصبی
	tract U	دسته تار عصبی
	neuromuscular coordination U	هماهنگی عصبی- عضلانی
	visceral nervous system U	دستگاه عصبی احشایی
	nerve agent U	عامل شیمیایی عصبی
	hysteria U	هیستری حمله عصبی
	conceptual nervous system U	دستگاه عصبی فرضی
	bradyarthria U	کندگویی عصبی- ماهیچه یی