English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
petition U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
suits U دادخواست عرضحال
suited U دادخواست عرضحال
suit U دادخواست عرضحال
plaint U شکوائیه دادخواست عرضحال
plaints U شکوائیه دادخواست عرضحال
request for discharge U عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
lodge an a appeal U عرضحال دادن
implead U عرضحال دادن
sue for dawages U عرضحال خسارت دادن
pleadable U قابل عرضحال دادن
to lodge an a U عرضحال استیناف دادن
sues U عرضحال دادن عارض شدن
sued U عرضحال دادن عارض شدن
sue U عرضحال دادن عارض شدن
suing U عرضحال دادن عارض شدن
pleads U لابه کردن عرضحال دادن
pleaded U لابه کردن عرضحال دادن
plead U لابه کردن عرضحال دادن
to sue out a writ U حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
petitioning U عرضحال
petitions U عرضحال
declarations U عرضحال
declaration U عرضحال
petition U عرضحال
petitioned U عرضحال
application U عرضحال
applications U عرضحال
petition to court of first instance U عرضحال بدوی
lodgement U تسلیم عرضحال
petition to court of appeal U عرضحال استینافی
pleader U عرضحال دهنده
petitioner U متظلم دادخواه عرضحال
petitioners U متظلم دادخواه عرضحال
suitors U عرضحال دهنده مدعی
suitor U عرضحال دهنده مدعی
solicitors U کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
solicitor U کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to lodge a complaint U عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
to go to law U دادخواست دادن
sue U دادخواست دادن
sued U دادخواست دادن
sues U دادخواست دادن
suing U دادخواست دادن
implead U دادخواست دادن
to offer U تقدیم کردن [دادن]
petitions U عریضه تظلم
petitioning U عریضه تظلم
petitioned U عریضه تظلم
petition U عریضه تظلم
i have a suit to the shah U عریضه برای شاه دارم
memorials U نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
memorial U نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
offer U تقدیم
permutations U تقدیم
offers U تقدیم
offered U تقدیم
presentations U تقدیم
permutation U تقدیم
presentation U تقدیم
petitioned U دادخواست
petitioning U دادخواست
petitions U دادخواست
plea U دادخواست
petitioners U دادخواست
suited U دادخواست
claims U دادخواست
suits U دادخواست
petition U دادخواست
suit U دادخواست
pleas U دادخواست
petitioner U دادخواست
bill U دادخواست
claiming U دادخواست
claim U دادخواست
bills U دادخواست
claimed U دادخواست
put U تقدیم داشتن
putting U تقدیم داشتن
offer U تقدیم داشتن
presentation of credentials U تقدیم استوارنامه
puts U تقدیم داشتن
rededication U تقدیم مجدد
yours f. U با تقدیم احترامات
phase lead U تقدیم فاز
hold forth <idiom> U تقدیم کردن
yours respectfully U با تقدیم احترامات
offers U تقدیم داشتن
offered U تقدیم داشتن
propounds U تقدیم کردن
propounding U تقدیم کردن
propound U تقدیم کردن
bars U رد کردن دادخواست
origin writ U دادخواست بدوی
bar U رد کردن دادخواست
declarations U اعلامیه دادخواست
petitioners U دادخواست دهنده
petitioner U دادخواست دهنده
submission of a claim U تسلیم دادخواست
declaration U اعلامیه دادخواست
legal suit U دادخواست قانونی
tendering U تقدیم کردن پیشنهاد
proffer U تقدیم پیشنهاد کردن
tendered U تقدیم کردن پیشنهاد
proffers U تقدیم پیشنهاد کردن
proffered U تقدیم پیشنهاد کردن
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
tender U تقدیم کردن پیشنهاد
proffering U تقدیم پیشنهاد کردن
to bring up U تقدیم یا مطرح کردن
tenderest U تقدیم کردن پیشنهاد
petition U شکایت کردن دادخواست
libellant U دادخواست دهنده خواهان
petitions U شکایت کردن دادخواست
petitioned U شکایت کردن دادخواست
suitors U دادخواست دهنده عارض
libelant U دادخواست دهنده خواهان
petitioning U شکایت کردن دادخواست
suitor U دادخواست دهنده عارض
libation U تقدیم شراب به حضور خدایان
to pay one's respects to U احترامات خود را به ........تقدیم کردن
submitting U تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted U تسلیم شدن تقدیم داشتن
presentative U قابل تقدیم درک کردنی
submits U تسلیم شدن تقدیم داشتن
submit U تسلیم شدن تقدیم داشتن
libations U تقدیم شراب به حضور خدایان
claimed U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
assessment U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal U پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessments U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
main motion [at a party conference etc.] U دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
particulars U دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
May I offer you a cigarette? U اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
addersser or or U نامه نویس عریضه نویس
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
adduce U اقامه کردن تقدیم کردن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
adducing U اقامه کردن تقدیم کردن
adduces U اقامه کردن تقدیم کردن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
adduced U اقامه کردن تقدیم کردن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com