English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
subspecies U قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
cyanogen agent U عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass U گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator U محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
piggyback U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent U عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS U سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
stbtitle U عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
sublease U اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
indicatory U نماینده
deputy U نماینده
factors U نماینده
agency U نماینده
mercantile agent U نماینده
indicator U نماینده
agencies U نماینده
depts U نماینده
dept U نماینده
deputies U نماینده
delegate U نماینده
indicant U نماینده
representative U نماینده
doers U نماینده
doer U نماینده
factor U نماینده
representatives U نماینده
commissioner U نماینده
agents U نماینده
proctor U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
proxy U نماینده
delegating U نماینده
delegated U نماینده
deligate U نماینده
attorneys U نماینده
delegates U نماینده
attorney U نماینده
delegates U نماینده ها
representatives U نماینده ها
agent U نماینده
sales agent U نماینده فروش
walking delegate U نماینده سیار
representation U تمثال نماینده
representative elements U عناصر نماینده
representations U تمثال نماینده
envoys U مامور نماینده
legate U نماینده پاپ
legates U نماینده پاپ
Members of Parliament U نماینده مجلس
represents U نماینده بودن
Member of Parliament U نماینده مجلس
represented U نماینده بودن
envoy U مامور نماینده
represent U نماینده بودن
by depty U بوسیله نماینده
sales representative U نماینده فروش
priority indicator U نماینده اولویت
deputy U وکیل نماینده
pathognomic U نماینده ناخوشی
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
overseas agent U نماینده خارجی
opostolic delegate U نماینده پاپ
deputations U نماینده نمایندگی
stack indicator U نماینده پشته
pathognomomical U نماینده ناخوشی
deputies U وکیل نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
parliamentarian U نماینده مبرز
parliamentarians U نماینده مبرز
assignee U نماینده مامور
check indicator U نماینده مقابله
permanent deligate U نماینده دایمی
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
sole agent U نماینده انحصاری
internunico U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
consular agent U نماینده کنسولی
election U انتخاب نماینده
envoi U مامور نماینده
insurance agent U نماینده بیمه
expessive U حاکی نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
legates U نماینده پاپ حاکم
full length U نماینده تمام قدانسان
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
sole representative U نماینده منحصر بفرد
sole agent U نماینده منحصر بفرد
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
regents U نماینده پادشاه رئیس
home service agent U نماینده فروش داخلی
ho stands for water U نماینده اب است O2H
senators U نماینده مجلس سنا
senator U نماینده مجلس سنا
exponents U شرح دهنده نماینده
factor U حق العمل کار نماینده
exponent U شرح دهنده نماینده
guidon U پرچم نماینده واحد
regent U نماینده پادشاه رئیس
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
legate U نماینده پاپ حاکم
to act for somebody U نماینده کسی بودن
polyphonic U نماینده چندین صدا
polyphonous U نماینده چندین صدا
officially represented U دارای نماینده رسمی
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
factors U حق العمل کار نماینده
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
derivative U فرعی
subsidiary U فرعی
subaltern U فرعی
subalterns U فرعی
accessorial U فرعی
tributaries U فرعی
adjuncts U فرعی
lateral U فرعی
tributary U فرعی
branch line U خط فرعی
incident U فرعی
minor U فرعی
by U فرعی
subsidiaries U فرعی
derivatives U فرعی
accessory U فرعی
min U فرعی
second class U فرعی
branch lines U خط فرعی
adverse reaction U اثر فرعی
extrinsic U فرعی
byeffect U اثر فرعی
inferiors U فرعی
succursal U فرعی
petty U فرعی
by-effect U اثر فرعی
incidents U فرعی
fall-out [side effect] U اثر فرعی
secondary effect U اثر فرعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com