Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to hold the scales even
U
عادلانه داوری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to go snacks
U
عادلانه سهم کردن
to go shares
U
عادلانه بخش کردن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
rule of reason
U
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
umpires
U
داوری کردن
misjudged
U
بد داوری کردن
judging
U
داوری کردن
misjudges
U
بد داوری کردن
arbitrating
U
داوری کردن
judges
U
داوری کردن
arbiter
U
داوری کردن
arbitrage
U
داوری کردن
arbiters
U
داوری کردن
arbitrates
U
داوری کردن
misjudge
U
بد داوری کردن
arbitrate
U
داوری کردن
arbitrated
U
داوری کردن
referee
U
داوری کردن
adjudicate
U
داوری کردن
adjudge
داوری کردن
refereed
U
داوری کردن
refereeing
U
داوری کردن
umpiring
U
داوری کردن
umpire
U
داوری کردن
referees
U
داوری کردن
adjudicated
U
داوری کردن
adjudicates
U
داوری کردن
misjudging
U
بد داوری کردن
adjudicating
U
داوری کردن
judge
U
داوری کردن
umpired
U
داوری کردن
judged
U
داوری کردن
arbitrate
U
به داوری ارجاع کردن
prejudging
U
پیش داوری کردن
arbitrating
U
به داوری ارجاع کردن
prejudges
U
پیش داوری کردن
prejudge
U
پیش داوری کردن
arbitrated
U
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
U
به داوری ارجاع کردن
prejudged
U
پیش داوری کردن
judging
U
داوری کردن فتوی دادن
judged
U
داوری کردن فتوی دادن
judges
U
داوری کردن فتوی دادن
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjudging
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
U
داوری کردن محکوم کردن
evenly
U
عادلانه
uprightly
U
عادلانه
square
U
عادلانه
righteously
U
عادلانه
equitably
U
عادلانه
squaring
U
عادلانه
squares
U
عادلانه
squared
U
عادلانه
deserved
U
عادلانه
fair return
U
بازده عادلانه
fair price
U
قیمت عادلانه
fair competition
U
رقابت عادلانه
just profit
U
سود عادلانه
unjust
U
غیر عادلانه
fair trade
U
تجارت عادلانه
just wage
U
مزد عادلانه
just price
U
قیمت عادلانه
inquitous
U
غیر عادلانه ناحق
fair damages
[Law]
U
جبران خسارت عادلانه
even-handed treatment
U
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
unjustified enrichment
U
دارا شدن غیر عادلانه
his equitable savings and loan building
U
[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
gerrymander
U
تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
arbitration
U
داوری
adjudication
U
داوری
umpirage
U
داوری
judgement
U
داوری
judgements
U
داوری
judgments
U
داوری
justiceship
U
داوری
prejudice
U
پیش داوری
ad hoc arbitration
U
داوری موردی
value judgment
U
داوری ارزشی
tribunal of arbitration
U
دیوان داوری
umpires
U
حکمیت داوری
agreement of arbitration
U
قرارداد داوری
appeal to arbitration
U
توسل به داوری
arbitration committee
U
کمیته داوری
vermifuge
U
داوری ضد کرم
prejudices
U
پیش داوری
arbitral tribunal
U
دیوان داوری
umpireship
U
داوری حکمیت
arbitral award
U
رای داوری
arbitration clause
U
شرط داوری
d. of judgment
U
روز داوری
arbitrable
U
قابل داوری
umpire
U
حکمیت داوری
arbitration award
U
رای داوری
judgment
U
داوری دادرسی
umpired
U
حکمیت داوری
judgement day
U
روز داوری
jurisdiction clause
U
شرط داوری
frame of reference
U
چهارچوب داوری
frames of reference
U
چهارچوب داوری
judgments
U
دادرسی داوری
umpiring
U
حکمیت داوری
judgements
U
دادرسی داوری
the great inquest
U
روز داوری
judgement
U
دادرسی داوری
infatuated
U
دارای داوری بد
umpiring
U
داوری عملیات بازرس
decisions
U
حکم دادگاه داوری
decision
U
حکم دادگاه داوری
references
U
ارجاع امر به داوری
judicial
U
قطعی داوری کننده
reference
U
ارجاع امر به داوری
umpires
U
داوری عملیات بازرس
award
U
حکم هیات داوری
minaei
U
از اصطلاحات داوری کاراته
awarded
U
حکم هیات داوری
awarding
U
حکم هیات داوری
umpire
U
داوری عملیات بازرس
awards
U
حکم هیات داوری
you do me injustice
U
در حق من درست داوری نمیکنید
he judged impartially
U
بیطرفانه داوری کرد
arbitration agreement
U
موافقت نامه داوری
umpired
U
داوری عملیات بازرس
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
unijust
U
غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
which diffrence shall be settled only by
U
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra
U
دیوان دایمی داوری بین المللی
coram non judice
U
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
fairs
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fairer
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
referee in case of need
U
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
petty jury
U
هیئت داوری هیئت قضات
doomsday
U
روز قیامت روز داوری
gini coefficient
U
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com