English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
scsi U بیتی با نرخ مگا بایت در ثانیه تامین میکند. این استاندارد وسایل را هم پوشش میدهد
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
lu U LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
procurement U تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
supplied U تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply U تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying U تامین چیزی که مورد نیاز است .
ganged U وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
garnishee U کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
demands U تقاضا برای انجام چیزی
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
driven U انجام شده توسط چیزی
redone U انجام دادن مجدد چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
redid U انجام دادن مجدد چیزی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
remanding U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment U تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remanded U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
objective U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to work it <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
fullest U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
well behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well-behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
ration allowance U حق معاش
livelihoods U معاش
sustenance U معاش
living U معاش
livelihood U معاش
basic allowance for subsistence U حق معاش
subsistence U معاش حق معاش
subsistence allowance U معاش
allowances U جیره حق معاش
allowance U جیره حق معاش
passage money U معاش کردن
thriftless U بی عقل معاش
fend U تکفل معاش
livelihood U وسیله معاش
family allowance U مدد معاش
livelihoods U وسیله معاش
bread and butter U وسیله معاش
thrift U عقل معاش
subsistence U معاش خرجی
canny U دارای عقل معاش
to scramble for a living U تقلای معاش کردن
cannier U دارای عقل معاش
canniest U دارای عقل معاش
earned U کسب معاش کردن
meal tickets U وسیلهی امرار معاش
earn U کسب معاش کردن
subsistent U مدد معاش بگیر
earns U کسب معاش کردن
thriftessness U نداشتن عقل معاش
meal ticket U وسیلهی امرار معاش
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
basic allowance U سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
She is thrifty . U عقل معاش دارد (مقتصد است )
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
amateurism U اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
potboil U برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
aviation pay U معاش هوایی سختی خدمت هوایی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
kit U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
safety limit U حد تامین
coverings U تامین
safety U تامین
hedging U تامین
cover U تامین
securement U تامین
security U تامین
covers U تامین
water supply U تامین اب
water supplies U تامین اب
securing U تامین
insecurity U عدم تامین
take care of U تامین کردن
chemical security U تامین شیمیایی
funding U تامین وجه
guaranteed U تامین کردن
buffer stock U تامین ذخیره
guarantees U تامین کردن
electronic security U تامین الکترونیکی
supply port U درگاه تامین
safety factor U ضریب تامین
ensured U تامین کردن
secure U درامان تامین
secure U تامین کردن
fulfill U تامین کردن
secure U تامین شده
collective security U تامین اجتماعی
committment U تامین اعتبار
troop safety U تامین عده ها
procurement U تامین اماد
physical security U تامین تاسیسات
cryptosecurity U تامین رمز
safety diagram U دیاگرام تامین
provisioning U تامین ذخیره
transmission security U تامین ارسال
safety factor U عامل تامین
coverings U تامین کردن
factor of safety U عامل تامین
cover U تامین کردن
covers U تامین کردن
safety stakes U دستکهای تامین
transmission security U تامین مخابره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com