Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
anomal design
U
طرح شلوغ و بدون تقارن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronization
U
تقارن
polarities
U
تقارن
polarity
U
تقارن
synmetry
U
تقارن
parallelism
U
تقارن
isochronism
U
تقارن
symmetrization
U
تقارن
simultaneeity
U
تقارن
symmetry
U
تقارن
asymmetric substance
U
جسم بی تقارن
asymmetric molecule
U
مولکول بی تقارن
asymmetric carbon
U
کربن بی تقارن
rotational symmetry
U
تقارن چرخشی
symmetry element
U
عنصر تقارن
skewness
U
عدم تقارن
geometrical
<adj.>
U
تقارن در طرح
pseudosymmetry
U
شبه تقارن
asymmetric system
U
دستگاه بی تقارن
asymmetric top
U
فرفرهای بی تقارن
asymmetrical conductivity
U
برقرسانایی بی تقارن
zygomorphic
U
دارای تقارن
mirror symmerty
U
تقارن ایینهای
impedance balancing
U
تقارن امپدانس
symmerty center
U
مرکز تقارن
center of symmerty
U
مرکز تقارن
plane of symmetry
U
صفحه تقارن
point of symmetry
U
نقطه تقارن
axis of symmetry
U
محور تقارن
plane of symmetry
U
سطح تقارن
symmetry point
U
نقطه تقارن
symmetry axis
U
محور تقارن
axis of symmery
U
محور تقارن
isodimorphism
U
تقارن دو شکلی
transational symmerty
U
تقارن انتقالی
symmetry operation
U
عمل تقارن
symmetry lines
U
خطوط تقارن
Symmetry
U
تقارن
[ریاضی]
symmetry plane
U
صفحه تقارن
synchrony
U
انطباق تقارن
symmetry group
U
گروه تقارن
asymmetry
U
عدم تقارن
symmetry number
U
عدد تقارن
noisier
U
شلوغ
hullabaloo
U
شلوغ
fraise
U
شلوغ
unquiet
U
شلوغ
noise
U
شلوغ
olio
U
شلوغ
pall mall
U
شلوغ
disorderly
U
شلوغ
noises
U
شلوغ
hubble bubble
U
شلوغ
hullabaloos
U
شلوغ
noisy
U
شلوغ
noisiest
U
شلوغ
bustling
U
شلوغ
cramped
U
شلوغ
eurythmy
U
هم اهنگی و تقارن ساختمان
actinomorphic
U
دارای تقارن شعاعی
actinomorphous
U
دارای تقارن شعاعی
alternating axis of symmerty
U
محور تقارن متناوب
plane of mirror symmetry
U
صفحه تقارن اینهای
isochronism
U
ایجاد تقارن همزمانی
simple axis of symmetry
U
محور ساده تقارن
positive skewness
U
عدم تقارن مثبت
conservation of orbital symmerty
U
بقای تقارن اوربیتال
axial rotation symmerty
U
تقارن چرخشی محوری
time average symmetry
U
تقارن میانگین زمانی
blemish
[mistake]
U
عدم تقارن در بافت
eurhythmy
U
هم اهنگی و تقارن ساختمان
mirror plane of symmetry
U
صفحه تقارن اینهای
messy
U
شلوغ کار
rookery
U
جای شلوغ
messy
U
کثیف شلوغ
chockablock
U
شلوغ کیپ
kerfuffles
U
شلوغ پلوغی
mOlTe
U
پرازجمعیت شلوغ
make a noise
U
شلوغ کردن
other fish to fry
<idiom>
U
شلوغ بودن سر
jam
U
شلوغ کردن
jammed
U
شلوغ کردن
jams
U
شلوغ کردن
kerfuffle
U
شلوغ پلوغی
pell mell
U
شلوغ پلوغ
bustled
U
شلوغ کردن
brattle
U
شلوغ کردن
rookeries
U
جای شلوغ
get up the nerve
<idiom>
U
خیلی شلوغ
bustles
U
شلوغ کردن
raise a cain
U
شلوغ کردن
raise a devil
U
شلوغ کردن
raise a hell
U
شلوغ کردن
tumult
U
غوغا شلوغ
bustle
U
شلوغ کردن
asymmetric local deformation
U
تغییر شکل موضعی بی تقارن
incommensurability
U
عدم تقارن سنجش ناپذیری
anomalous weave
U
بی نظمی و عدم تقارن در بافت
axis
U
محور تقارن مهره اسه
symmetry allowed reaction
U
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
parametron
U
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
busied
U
دست بکار شلوغ
agoraphobia
U
ترس از مکانهای شلوغ
In busy (crowded) streets of Tehran .
U
درخیابانهای شلوغ تهران
bursting
U
مملو از آدم - شلوغ
tumultuous
U
شلوغ بهم ریخته
beehives
U
جای شلوغ و پرفعالیت
busying
U
دست بکار شلوغ
busy
U
دست بکار شلوغ
busiest
U
دست بکار شلوغ
busies
U
دست بکار شلوغ
busier
U
دست بکار شلوغ
overset
U
شلوغ کردن واژگونی
blatantly
U
شلوغ کننده خودنما
overcrowd
U
بسیار شلوغ کردن
beehive
U
جای شلوغ و پرفعالیت
blatant
U
شلوغ کننده خودنما
isodimorphism
U
تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
counter vailing power
U
تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
(All) hell broke loose.
<idiom>
U
خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
It's sheer pandemonium.
<idiom>
U
خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
loudmouth
<idiom>
U
شلوغ ،شخص پزبده واحمق
rush-hour traffic
U
وقت شلوغ رفت و آمد
interweave
U
نقش شلوغ و درهم بافته
The doctor is a busy man .
U
دکتر سرش شلوغ است
angle og sideship
U
زاویه بین صفحات تقارن وجهت حرکت
I'm up to my ears with work.
U
خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
U
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.
U
اینروزها سرم خیلی شلوغ است
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
move of pattern
U
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
agoraphobic
U
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
messes
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
constant
U
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constants
U
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
obtrusively
U
بدون حق
but
U
بدون
without
U
بدون
wanting
U
بدون
acheilos
U
بدون لب
i'll warrant
U
بدون شک
ex
U
بدون
ex-
U
بدون
goalless
U
بدون گل
undoubtedly
U
بدون شک
sans
U
بدون
doubtlessly
U
بدون شک
acheilous
U
بدون لب
and no mistake
U
بدون شک
not nearctic
U
بدون
indubitable
U
بدون شک
bottomless
U
بدون ته
unstressed
U
بدون مد
to a certainty
U
بدون شک
undoubted
U
بدون شک
asymptomatic
U
بدون علامت
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
anechoic
U
بدون انعکاس
off hand
U
بدون آمادگی
barrier-free
U
بدون حائل
acid free
U
بدون اسید
acold
U
بدون احساسات
acranial
U
بدون کاسهء سر
wireless
<adj.>
U
بدون سیم
air dry
U
بدون رطوبت
cordless
<adj.>
U
بدون سیم
ametabolic
U
بدون دگردیسی
ametabolous
U
بدون دگردیسی
achromic
U
بدون ترخیم
avirulent
U
بدون شدت
awless
U
بدون بیم
cordless
U
بدون سیم
dealated
U
بدون بال
degas
U
بدون گازکردن
deice
U
بدون یخ کردن
diamensionless
U
بدون اندازه
dimensionless
U
بدون بعد
disconnectedly
U
بدون ارتباط
discontinuously
U
بدون اتصال
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
Nothing down.
U
بدون بیعانه.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com