Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wage
U
ضمانت حسن انجام کار
waged
U
ضمانت حسن انجام کار
wages
U
ضمانت حسن انجام کار
waging
U
ضمانت حسن انجام کار
good performance guarantee
U
ضمانت حسن انجام کار
performance guarantee
U
ضمانت حسن انجام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
consideration
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
Other Matches
pecuniary liability
U
ضمانت ضمانت جبران خسارت
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
guaranty
U
ضمانت
sponsorship
U
ضمانت
warranty
U
ضمانت
guarantees
U
ضمانت
guaranty
U
ضمانت
guarantee
U
ضمانت
mainprise
U
ضمانت
guaranteed
U
ضمانت
bail
U
ضمانت
warranties
U
ضمانت
gurantee
U
ضمانت
warranted
U
ضمانت
suretyship
U
ضمانت
guarantee
U
ضمانت
sponsored by
U
به ضمانت
bond
U
ضمانت
sponsion
U
ضمانت
warrant
U
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
U
ضمانت
warranty
U
ضمانت
warrants
U
ضمانت
warranting
U
ضمانت
bail bond
U
ضمانت نامه
pledges
U
وثیقه ضمانت
pledging
U
وثیقه ضمانت
bilable
U
ضمانت بردار
sponsoring
U
ضمانت کردن
guarantee
U
ضمانت کردن
sponsor
U
ضمانت کردن
vouch
U
ضمانت کردن
bank bond
U
ضمانت بانکی
bailable
U
قابل ضمانت
bondholder
U
ضمانت دار
limplied warranty
U
ضمانت ضمنی
answer
U
ضمانت کردن
answered
U
ضمانت کردن
answering
U
ضمانت کردن
answers
U
ضمانت کردن
guarantee period
U
دوره ضمانت
irrepleviable
U
ضمانت برندار
upon bail
U
بقیه ضمانت
assurance
U
ضمانت وثیقه
assurances
U
ضمانت وثیقه
irreplevisable
U
ضمانت برندار
fiduciary bond
U
ضمانت شرافتی
express warranty
U
ضمانت صریح
joint and several guarantee
U
ضمانت تضامنی
contract guarantee
U
ضمانت قرارداد
letter of indemnity
U
ضمانت نامه
sponsors
U
ضمانت کردن
sanctions
U
ضمانت اجرا
pledge
U
وثیقه ضمانت
sanctioning
U
ضمانت اجرا
guarantees
U
ضمانت کردن
bond
U
پیوستگی ضمانت
sanctioned
U
ضمانت اجرا
warranties
U
ضمانت نامه
responsibilities
U
ضمانت جوابگویی
bonded
U
ضمانت شده
warranty
U
ضمانت نامه
pecuniary liability
U
ضمانت پولی
pledged
U
وثیقه ضمانت
responsibility
U
ضمانت جوابگویی
sanction
U
ضمانت اجرا
suretyship
U
عقد ضمانت
guaranty
U
ضمانت نامه
bank guarantee
U
ضمانت بانکی
guarantor
U
ضمانت کننده
insure
U
ضمانت کردن
guarantors
U
ضمانت کننده
guaranteed
U
ضمانت کردن
vouch for
U
ضمانت کردن
guarantees
U
شخص ضمانت شده
the watch is warranted
U
ضمانت شده است
to bail out
U
با ضمانت از زندان دراوردن
i guarantee his appearance
U
من ضمانت می کنم که حاضرشود
guarantee
U
شخص ضمانت شده
joint bond
U
تعهد یا ضمانت مشترک
to stand surety for any one
U
ضمانت کسیرا کردن
to go bail for any one
U
ضمانت کسی راکردن
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
warrent
U
ضمانت یاتعهد کردن
stand surety for a person
U
ضمانت کسی را کردن
board exchange warranty
U
ضمانت تعویض برد
sanctioned
U
ضمانت اجرایی قانون
bail
U
تضمین ضمانت کردن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی قانون
sanctions
U
ضمانت اجرایی قانون
bank guarantee
U
ضمانت نامه بانکی
bailment
U
رهایی به قید ضمانت
act as surety
U
کفالت یا ضمانت کردن
able to justify bail
U
قادر به تقبل ضمانت
sanction
U
ضمانت اجرایی قانون
warrants
U
ضمانت کردن مجوز
warrant
U
ضمانت کردن مجوز
warranting
U
ضمانت کردن مجوز
guaranteed
U
شخص ضمانت شده
warranted
U
ضمانت کردن مجوز
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
tender bonds
U
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
sanctions
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
tender guarantee
U
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
guaranteed
U
ضمانت نامه تضمین کردن
pledgor
U
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
to vouch for any one's honesty
U
ضمانت درستی کسی را کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
open credit
U
اعتبار بدون ضمانت نامه
sanction
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
pledgeor
U
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
average bond
U
ضمانت نامه جبران خسارت
repayment guarantee
U
ضمانت استرداد پیش پرداخت
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
guarantees
U
ضمانت نامه تضمین کردن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
guaranty
U
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
guarantee a contract
U
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
guarantee
U
ضمانت نامه تضمین کردن
bid bond
U
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
vouch
U
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
30% down payment against bank guaranty
U
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
local parole
U
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
accommodation bill
U
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
bareboat charter
U
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
del credere
U
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
warranted
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
ubi jus, ibi remedium
U
هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
terminuse ad quem
U
انجام
commission
U
انجام
sequel
U
انجام
completion
U
انجام
commissioning
U
انجام
commissions
U
انجام
implementing
U
انجام
implemented
U
انجام
implement
U
انجام
enforcement
U
انجام
accomplishment
U
انجام
implements
U
انجام
implementation
U
انجام
compietion
U
انجام
effectuation
U
انجام
end all
U
انجام
fulfillment
U
انجام
performance
U
انجام
transaction
U
انجام
performances
U
انجام
sequels
U
انجام
achievement
U
انجام
achievements
U
انجام
at last
U
سر انجام
implementation
U
انجام
consummation
U
انجام
fulfilment
U
انجام
execution
U
انجام
manipulation
U
انجام با مهارت
doable
<adj.>
U
انجام پذیر
successful
U
نیک انجام
finalization
U
انجام رسانی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
انجام شدنی
complier
U
انجام دهنده
action
U
انجام کاری
completion of a contract
U
انجام یک قرارداد
feasible
<adj.>
U
انجام پذیر
contrivable
<adj.>
U
انجام پذیر
actions
U
انجام کاری
feasance
U
انجام کار
executable
U
انجام پذیر
achievable
<adj.>
U
انجام پذیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com