Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
performance bonds
U
ضمانتنامه انجام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bill of guarantee
U
ضمانتنامه
surety bond
U
ضمانتنامه
return of guarantee
U
عودت ضمانتنامه
bid bond
U
ضمانتنامه مناقصه
contract guarantee
U
ضمانتنامه قرارداد
bid holder
U
دارنده ضمانتنامه
issue a guarantee
U
صدور ضمانتنامه
return of a guarantee
U
عودت ضمانتنامه
payment under a guarantee
U
پرداخت تحت ضمانتنامه
contract bonds and guarantees
U
ضمانتنامه ها و تضمیننامههای قرارداد
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
earnest money
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
bail credit
U
اعتبار تحت ضمانتنامه
bid guarantee
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
claim guarantee form
U
مطالبه پرداخت ضمانتنامه
claim under a guarantee
U
مطالبه تحت ضمانتنامه
average bond
U
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
tender bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
implement
U
انجام
enforcement
U
انجام
fulfilment
U
انجام
execution
U
انجام
achievement
U
انجام
implemented
U
انجام
accomplishment
U
انجام
sequel
U
انجام
sequels
U
انجام
terminuse ad quem
U
انجام
completion
U
انجام
implements
U
انجام
achievements
U
انجام
implementing
U
انجام
fulfillment
U
انجام
performance
U
انجام
consummation
U
انجام
commissioning
U
انجام
compietion
U
انجام
commissions
U
انجام
commission
U
انجام
at last
U
سر انجام
implementation
U
انجام
effectuation
U
انجام
transaction
U
انجام
end all
U
انجام
implementation
U
انجام
performances
U
انجام
manipulation
U
انجام با مهارت
honors
U
انجام تعهد
cover
U
انجام دادن
honour
U
انجام تعهد
covers
U
انجام دادن
coverings
U
انجام دادن
honoured
U
انجام تعهد
accomplish
U
انجام دادن
honouring
U
انجام تعهد
confrontational
U
انجام اعتصاب
fulfilling
U
انجام دادن
repetition
U
باز انجام
honours
U
انجام تعهد
unsporting
U
انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
unaided
U
انجام چیزیبدونکمکدیگران
fulfills
U
انجام دادن
make out
<idiom>
U
انجام دادن
honored
U
انجام تعهد
accomplishing
U
انجام دادن
parform
U
انجام دادن
stand to
U
انجام دادن
furnish
U
انجام دادن
furnishes
U
انجام دادن
furnishing
U
انجام دادن
accomplishes
U
انجام دادن
conclusions
U
انجام نتیجه
pending
U
در دست انجام
performable
U
انجام دادنی
honoring
U
انجام تعهد
non performance
U
عدم انجام
fulfils
U
انجام دادن
processing of the order
U
انجام سفارش
conclusion
U
انجام نتیجه
time-honoured
U
انجام کاریدردرازمدت
to follow out
U
انجام دادن
paying
U
انجام دادن
pay
U
انجام دادن
fulfil
U
انجام دادن
to make good
U
انجام دادن
to put through
U
انجام دادن
effecting
U
انجام دادن
unaccomplished
U
انجام نشده
thrust line
U
خط حمله خط انجام تک
the d. of duty
U
انجام وفیفه
chars
U
انجام دادن
pays
U
انجام دادن
to be fulfilled
U
انجام گرفتن
out and out
U
انجام شده
to do a thing the right way
U
انجام دادن
to carry through
U
انجام دادن
to carry into execution
U
انجام دادن
to bring to effect
U
انجام دادن
to bring to an issve
U
انجام دادن
out-and-out
U
انجام شده
fulfilled
U
انجام دادن
charring
U
انجام دادن
effected
U
انجام دادن
char
U
انجام دادن
put on
U
انجام دادن
implements
U
انجام دادن
repetitions
U
باز انجام
performed
U
انجام دادن
successful
U
نیک انجام
perform
U
انجام دادن
non-starters
U
کار نا انجام
sonsy
U
نیک انجام
implementing
U
انجام دادن
implemented
U
انجام دادن
effect
U
انجام دادن
done
U
انجام شده
secondary action
U
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
performs
U
انجام دادن
do-it-yourself
U
خود انجام
effectual
U
انجام شدنی
implement
U
انجام دادن
non-starter
U
کار نا انجام
to go through
U
انجام دادن
shock tactics
U
انجام کاریباسرعتوباخشونت
contrivable
<adj.>
U
انجام شدنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
انجام پذیر
practicable
<adj.>
U
انجام پذیر
executable
<adj.>
U
انجام شدنی
workable
<adj.>
U
انجام شدنی
executable
<adj.>
U
انجام پذیر
workable
<adj.>
U
انجام پذیر
makable
<adj.>
U
انجام شدنی
makable
<adj.>
U
انجام پذیر
unfeasible
<adj.>
U
انجام نشدنی
manageable
<adj.>
U
انجام پذیر
makeable
<adj.>
U
انجام پذیر
doable
<adj.>
U
انجام شدنی
feasible
<adj.>
U
انجام شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
انجام شدنی
makeable
<adj.>
U
انجام شدنی
manageable
<adj.>
U
انجام شدنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
انجام شدنی
practicable
<adj.>
U
انجام شدنی
achievable
<adj.>
U
انجام پذیر
contrivable
<adj.>
U
انجام پذیر
doable
<adj.>
U
انجام پذیر
action
U
انجام کاری
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
انجام پذیر
inexecutable
<adj.>
U
انجام نشدنی
impracticable
<adj.>
U
انجام نشدنی
godspeed
U
پایان انجام
put into practice
U
انجام دادن
feasance
U
انجام کار
unfulfilled
U
انجام نشده
accomplishable
U
انجام دادنی
accomplisher
U
انجام دهنده
achiever
U
انجام دهنده
do up
U
انجام دادن
complier
U
انجام دهنده
completion of a contract
U
انجام یک قرارداد
accomplished
U
انجام شده
carry out
U
انجام دادن
chare
U
انجام دادن
finalization
U
انجام رسانی
for doing it
U
برای انجام ان
unfeasible
<adj.>
U
انجام ناپذیر
inexecutable
<adj.>
U
انجام ناپذیر
impracticable
<adj.>
U
انجام ناپذیر
go through
U
انجام دادن
functor
U
انجام دهنده
executable
U
انجام پذیر
fulfit
U
انجام دادن
fulfill
U
انجام دادن
from first to last
U
ازاغازتا انجام
feasibility
U
توانایی انجام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com