Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jab
U
ضربه سریع مستقیم
jabbed
U
ضربه سریع مستقیم
jabbing
U
ضربه سریع مستقیم
jabs
U
ضربه سریع مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
flick
U
ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicked
U
ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicking
U
ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicks
U
ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
Other Matches
dma
U
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
sclaff
U
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
straight blow
U
ضربه مستقیم در بوکس
slashed
U
ضربه سریع
slash
U
ضربه سریع
slashes
U
ضربه سریع
clothesline
U
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
goal kick
U
ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
borrow
U
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrows
U
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed
U
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
doubled
U
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up
U
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
U
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
rollover
U
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
dasd
U
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
marine express
U
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
directs
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
dma
U
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass
U
پاس سریع با پیچش سریع مچ
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
elicitation
U
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
speediness
U
سریع السیر سریع
speedy
U
سریع السیر سریع
crossest
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
U
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
firsthand
U
مستقیم
on line
U
مستقیم
straight
U
مستقیم
unintermediate
<adj.>
U
مستقیم
direct
<adj.>
U
مستقیم
straightish
U
مستقیم
straighter
U
مستقیم
straight line code
U
کد خط مستقیم
right
U
مستقیم
righted
U
مستقیم
righting
U
مستقیم
straightest
U
مستقیم
straight line
U
مستقیم
straight line
U
خط مستقیم
straight line code
U
کد مستقیم
bee line
U
خط مستقیم
level
U
مستقیم
first-hand
U
مستقیم
directs
U
مستقیم
attributive
U
مستقیم
levels
U
مستقیم
levelled
U
مستقیم
leveled
U
مستقیم
beeline
U
خط مستقیم
directed
U
مستقیم
upstanding
U
مستقیم
rectilinear
U
مستقیم الخط
straighter
U
قسمت مستقیم
proximate
U
بیفاصله مستقیم
forward voltage
U
ولتاژ مستقیم
as the crow files
U
بخط مستقیم
intuition
U
درک مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
intuitions
U
درک مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct support
U
کمک مستقیم
line storm
U
طوفان مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
straight
U
قسمت مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
proximate cause
U
علت مستقیم
on line help
U
کمک مستقیم
directness
U
مستقیم بودن
forward resistance
U
مقاومت مستقیم
direct material
U
مواد مستقیم
positive relation
U
رابطه مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
dressings
U
مستقیم کنی
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
اصابت مستقیم
air line
U
خط مستقیم هوایی
ambagious
U
غیر مستقیم
backstair
U
غیر مستقیم
close supervision
U
نظارت مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
d.c
U
جریان مستقیم
dressing
U
مستقیم کنی
indirect
U
غیر مستقیم
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
hotter
U
خط تلفن مستقیم
hottest
U
خط تلفن مستقیم
d.c.
U
جریان مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
straightest
U
قسمت مستقیم
direct object
U
مفعول مستقیم
hot
U
خط تلفن مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
spur offtake
U
ابگیر مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
through call
U
مکالمه مستقیم
airlines
U
خط مستقیم هوایی
straight line
U
دارای خط مستقیم
straight left
U
چپ مستقیم در بوکس
airline
U
خط مستقیم هوایی
straight edge
U
لبه مستقیم
sideway
U
غیر مستقیم
wall pass
U
پاس مستقیم
visual fire
U
تیر مستقیم
specific cost
U
هزینه مستقیم
sonna deung koot
U
دست مستقیم
video disk
U
دسترسی مستقیم
uniaxial bending
U
خمش مستقیم
uncurl
U
مستقیم شدن
straight line
U
بخط مستقیم
highroad
U
صراط مستقیم
random access
U
دستیابی مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straightening flute drill
U
مته مستقیم
straight position
U
فرم مستقیم
aright
U
مستقیم مستقیما
rectiliner
U
مستقیم الخط
highroads
U
صراط مستقیم
fires
U
شوت محکم و مستقیم
forward conductance
U
برق رسانایی مستقیم
forward current
U
جریان ولتاژ مستقیم
devious
U
غیر مستقیم منحرف
ambages
U
راهای غیر مستقیم
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
syzygy
U
استقرارسه ستاره در خط مستقیم
dressing device
U
دستگاه مستقیم کنی
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
fired
U
شوت محکم و مستقیم
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
intuitively
U
بوسیله درک مستقیم
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
dma
U
انتقال مستقیم به حافظه
amitosis
U
تقسیم مستقیم یاخته
bilinear
U
دارای دوخط مستقیم
bilinear
U
وابسته بدو خط مستقیم
straight line method of depreciation
U
استهلاک به روش خط مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
straight right
U
راست مستقیم در بوکس
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
straightening anvil
U
سندان مستقیم کنی
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
detour behavior
U
رفتار غیر مستقیم
straightening press
U
پرس مستقیم کنی
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
straightening roll
U
غلطک مستقیم کنی
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
telebrief
U
تماس مستقیم تلفنی
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com