English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
baro jireugi U ضربه دست مخالف ایستادن
non striker U توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
compatible <adj.> U موافق
prosodial U موافق
prosodiacal U موافق
textually U موافق نص
amicable U موافق
in suit with U موافق
in suit with U موافق با
accordant U موافق
attuned U موافق
consentient U موافق
compliant U موافق
in keeping U موافق
concordant U موافق
agreed U موافق
sympathetic U موافق
congruous U موافق
non concurrent U نا موافق
consentaneous U موافق
according U موافق
respondents U موافق
pro U له موافق
incompatible U نا موافق
consilient U موافق
sympathizers U موافق
sympathisers U موافق
sympathizer U موافق
agreeably to U موافق
congruent U موافق
compossible <adj.> U موافق
attune U موافق
respondent U موافق
pro- U له موافق
disagreeing U موافق نبودن
in accordance with U مطابق موافق
shaken U موافق شیوه
consistently U بطور موافق
fellow countryman U موافق شدن
non placer U موافق نیستم
disagreed U موافق نبودن
friendly U مهربان موافق
fellow countryman U موافق کردن
palatably U موافق ذائقه
agonist muscle U عضله موافق
harmoniously U بطور موافق
accomodating U راحت موافق
compatibly U بطور موافق
disagrees U موافق نبودن
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
rationally U موافق عقل
fair wind U باد موافق
friendliest U مهربان موافق
satisfactorily U موافق دلخواه
fair tide U جریان اب موافق
after ones own heart U موافق دلخواه
to go along U موافق بودن
friendlier U مهربان موافق
friendlies U مهربان موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
go along U موافق بودن
prorenata U شخص موافق
disagree U موافق نبودن
favourable U موافق مطلوب
placet U رای موافق
string along U موافق بودن
adapt U موافق بودن
at will U موافق میل
truly U موافق باحقایق
yea U رای موافق
after one's will U موافق میل
quarter wind U باد موافق
prorenata U نسبت موافق
to bring in to line U وفق دادن موافق
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
crony U رفیق موافق هم اطاق
scientifically U موافق اصول علمی
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
cronies U رفیق موافق هم اطاق
genetically U موافق علم پیدایش
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
quite the thing U موافق سبک روز
to agree on something U موافق بودن با چیزی
concurring opinion U رای موافق مشروط
accommodatingly U بطور موافق راحت
physically U موافق علم فیزیک
geometrically U موافق علم هندسه
geodetically U موافق قاعده پیمایش
genealogically U موافق شجره نامه
harmonious U موزون سازگار موافق
comkpliant U موافق اجابت کننده
cease U ایستادن
to fetch up U ایستادن
to come to a stand U ایستادن
stop U ایستادن
stopping U ایستادن
stops U ایستادن
to stand by U ایستادن
ceasing U ایستادن
stopped U ایستادن
abides U ایستادن
stand U ایستادن
ceases U ایستادن
ceased U ایستادن
be under way U ایستادن
aby U ایستادن
seogi U ایستادن
abye U ایستادن
abided U ایستادن
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
agrees U موافقت کردن موافق بودن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts U وفق دادن موافق بودن
adapting U وفق دادن موافق بودن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
agree U موافقت کردن موافق بودن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
stagnates U از جنبش ایستادن
to stand behind U پشت سر ایستادن
shiko dachi U ایستادن دایرهای
to stand at gaze U خیره ایستادن
stagnating U از جنبش ایستادن
stagnate U از جنبش ایستادن
pyeonhi seogi U موازی ایستادن
stagnated U از جنبش ایستادن
team line up U به صف ایستادن تیم
moa seogi U خبردار ایستادن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
heisoku daeh U ایستادن خبردار
lineup U به صف ایستادن تیم
lie off U دور ایستادن
To come to a halt(standstI'll). U ازحرکت ایستادن.
line up U به ترتیب ایستادن
line-up U به ترتیب ایستادن
line-ups U به ترتیب ایستادن
To stand in a queue (line). U توی صف ایستادن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
standing room U جای ایستادن
kiba dachi U ایستادن سوارکارانه
hunker U سرپا ایستادن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
outstand U بیشتر ایستادن
haktari seogi U ایستادن لک لک وار
draw up U سیخ ایستادن
ap seogi U ایستادن معمولی
fudo dachi U محکم ایستادن
to stand fast U محکم ایستادن
to stand in the gap U دررخنه ایستادن
hustings U جای ایستادن و
basophobia U هراس از ایستادن
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
haehiji daeh U ایستادن ازاد
bail up U ایستادن دراختیارغارتگر
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
stopovers U در وسط راه ایستادن
line-up U ردیف ایستادن تیم
stopped U ایستادن توقف کردن
stop U ایستادن توقف کردن
stopping U ایستادن توقف کردن
stops U ایستادن توقف کردن
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
stance U طرز ایستادن درتوپزنی
line-ups U ردیف ایستادن تیم
to queue [line] up for tickets U برای بلیط در صف ایستادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com