English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
calliper U نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
caliper U نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
treadway U پل برای عناصر پیاده
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
stroked U یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroking U یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
strokes U یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroke U یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
circulars U صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular U صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
descentheight U ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
shop supply U وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
raptatorial U لازم برای شکار
raptatory U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
mantling U مواد لازم برای پوشش
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
electrothermal printer U چاپگری که نوک چاپ به همراه عناصر گرمایی -dot matrix برای فرم دادن به حروف کاغذهای حساس به الکتریسیته به کار می رود
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
combatants U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatant U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
display board U تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
decomposing U تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
mttr U متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox U جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
access time U زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
penetrometer U وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
heads up U در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
mobilization base U حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
propagation delay U 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
prompt U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
procedural U زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
prompts U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
PIA U مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
penetrated U نفوذ کردن در
interpenetrate U نفوذ کردن در
percolate U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
permeated U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
seep in U نفوذ کردن
permeating U نفوذ کردن
crevasses U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
pierces U نفوذ کردن
breaches U نفوذ کردن
percolated U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
permeate U نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن
transpiring U نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
transpires U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
infiltrating U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
bleaches U نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
breakaway U نفوذ کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com