English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
statement U صورت حساب
statements U صورت حساب
certificate of expenditure U صورت حساب
the bill U صورت حساب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
invoice U صورت حساب سیاهه
invoiced U صورت حساب سیاهه
invoices U صورت حساب سیاهه
invoicing U صورت حساب سیاهه
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
expense account U صورت هزینه حساب خرج
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
statement U افهار صورت حساب
statements U افهار صورت حساب
account U حساب صورت حساب
adder U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adders U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
LCD U کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
bank statement U صورت حساب بانکی
bank statements U صورت حساب بانکی
bill of materials U صورت حساب مواد
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
facture U فاکتور صورت حساب
final invoice U صورت حساب نهایی
proforma U صورت حساب فروش کالا
the a invoice U صورت حساب ضمیمه
pick up the tab <idiom> U صورت حساب کسی را پرداختن
The bill, please. لطفا صورت حساب.
Other Matches
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation U صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
arithmetic U حساب
dam design U حساب سد
incomputable U بی حساب
science of numbers U حساب
scoreless U بی حساب
in favour of U به حساب
to my a U به حساب من
to keep score U حساب
algorism U حساب
incalculable U بی حساب
tabs U حساب
reckoning U حساب
tally U حساب
tallies U حساب
account U حساب
reckonings U حساب
tallying U حساب
tallied U حساب
accountant U ذی حساب
score U حساب
scored U حساب
tab U حساب
scores U حساب
accountants U ذی حساب
automatic programming U روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
account U حساب پس دادن
current accounts U حساب جاری
account U حساب کردن
sum U حساب کردن
production account U حساب تولید
credit account حساب اعتباری
crypto account U حساب رمز
checking account U حساب جاری
checking accounts U حساب جاری
profit and loss a U حساب سودوزیان
current account U حساب جاری
computer U ماشین حساب
joint account U حساب مشترک
computed U حساب کردن
computers U ماشین حساب
compute U حساب کردن
cost accountant U حساب دار
to bring to book U حساب پس گرفتن
notcher U حساب نگهدار
to figure up U حساب کردن
to count up U حساب کردن
fluxion U حساب فاضله
cyphers U حساب کردن
integral calculus U حساب جامعه
integral calculvs U حساب جامعه
to cast up U حساب کردن
computes U حساب کردن
includes U به حساب اوردن
ciphers U حساب کردن
numerate U حساب کردن
cipher U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
ibm computer U ماشین حساب ای بی ام
miscalculated U بد حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
liquidate U حساب را واریزکردن
miscalculating U بد حساب کردن
miscast U حساب غلط
unguarded U حساب نشده
liquidated U حساب را واریزکردن
include U به حساب اوردن
sums U حساب کردن
calculate U حساب کردن
calculated U حساب کردن
calculates U حساب کردن
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
To concoct accounts. U حساب تراشیدن
A rough (crude)estimate. U حساب سر انگشتی
liquidating U حساب را واریزکردن
liquidates U حساب را واریزکردن
withdraw U برداشت از حساب
withdraws U برداشت از حساب
detailing U حساب ریز
design assumption U فرضیه حساب
in f.of U به حساب بنفع
tripos U امتحان حساب
detail U حساب ریز
pridicate calculus U حساب مسندات
debits U حساب بدهی
debiting U حساب بدهی
debited U حساب بدهی
debit U حساب بدهی
accountable U مسئول حساب
checking out U تسویه حساب
imprest U حساب تنخواه
deposit accounts U حساب پس انداز
scorer U حساب نگهدار
scorers U حساب نگهدار
vidimus U بازرسی حساب
deposit account U حساب سپرده
differential calculus U حساب فاضله
count U حساب کردن
deposit account U حساب پس انداز
counted U حساب کردن
counting U حساب کردن
deposit accounts U حساب سپرده
counts U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
day of r U روز حساب
figure U حساب کردن
tales U جمع حساب
accoutn balance U مانده حساب
calculators U حساب کننده
balance of account U مانده حساب
to count [as] U به حساب رفتن
residuary account U حساب ترکه
return account U حساب بازگشت
balance sheet account U حساب ترازنامه
tale U جمع حساب
account number U شماره حساب
calculable U حساب کردنی
figures U حساب کردن
figuring U حساب کردن
box score U حساب بازی
boolean calculus U حساب بولی
binary arithmetic U حساب دودوئی
expense accounts U حساب مخارج
binary arithmetic U حساب دودویی
acalculia U ناتوانی در حساب
account book U دفتر حساب
account card U کارت حساب
account cuurent U حساب جاری
offsetting U حساب تهاتر
offset U حساب تهاتر
calculator U ماشین حساب
calculator U حساب کننده
Count me in! U روی من حساب کن!
marker U حساب نگهدار
rule of thumb U حساب انگشت
cash account U حساب نقدی
realization account U حساب تسویه
misreckon U بد حساب کردن
markers U حساب نگهدار
make much of U حساب بردن از
comptometer U ماشین حساب
arithmometer U ماشین حساب
certificate of clearance U مفاصا حساب
minculculate U بد حساب کردن
arithmetic unit U واحد حساب
loan account حساب وام ها
bank pass book U دفترچه حساب
bank overdraft U حساب جاری
arithmetician U حساب دان
arithmeticlal U مربوط به حساب
algorism [rare] U حساب [ریاضی]
arithmetic U حساب [ریاضی]
call to account U حساب خواستن از
calculation U حساب براورد
stock account U حساب موجودی
expense account U حساب هزینه
propositional calculus U حساب گزارهای
saving account U حساب پس انداز
AC U حساب جاری
calculators U ماشین حساب
calculus of variations U حساب تغییرات
stability calculation U حساب پایداری
closing of account U تفریغ حساب
science of numbers U علم حساب
bank accounts U حساب بانکی
savings account U حساب پس انداز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com