Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
economizer
U
صرفه جویی کننده انرژی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supply economy
U
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
time saver
U
صرفه جویی کننده در وقت
laborsaving
U
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
saving
U
صرفه جویی
economy
U
صرفه جویی
thrift
U
صرفه جویی
frugality
U
صرفه جویی
economies
U
صرفه جویی
economizes
U
صرفه جویی کردن
economises
U
صرفه جویی کردن
economising
U
صرفه جویی کردن
cut corners
<idiom>
U
صرفه جویی کردن
save
U
صرفه جویی کردن
economized
U
صرفه جویی کردن
economizing method
U
روش صرفه جویی
scrounges
U
صرفه جویی کردن
economy factor
U
ضریب صرفه جویی
saves
U
صرفه جویی کردن
parsimony
U
صرفه جویی کم خرجی
spareable
U
قابل صرفه جویی
scrounging
U
صرفه جویی کردن
saved
U
صرفه جویی کردن
scrounged
U
صرفه جویی کردن
economised
U
صرفه جویی کردن
scrounge
U
صرفه جویی کردن
economize
U
صرفه جویی کردن
feed heater
U
دستگاه صرفه جویی درحرارت
providence
U
صرفه جویی اینده نگری
an economist of time
U
متخصص در صرفه جویی وقت
gas saving
U
صرفه جویی در مصرف بنزین
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package
U
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
an economist of time
U
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
I'm saving up for a new bike.
U
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
libraries
U
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library
U
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
sparing
U
مضایقه کننده صرفه جو
hitting
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
inductance
U
ذخیره کننده انرژی
virtual level
U
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
economic
U
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
pair production
U
تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
intrinsic energy
U
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
fission to yield ratio
U
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
penny wise
U
صرفه جو
beta leonis
U
صرفه
thrifty
U
صرفه جو
economizer
U
صرفه جو
advantage
U
صرفه
frugal
U
صرفه جو
housewifely
U
صرفه جو
parsimonious
U
صرفه جو
denebola
U
صرفه
behoof
U
صرفه
inadvisable
U
بی صرفه
providential
U
صرفه جو
economical
U
صرفه جو
backstop technology
U
تکنولوژی با صرفه
he is a bad husband
U
صرفه جو نیست
gained
U
صرفه استفاده
chariness
U
صرفه جوئی
costings
U
مقرون به صرفه
cost-effective
U
مقرون به صرفه
frugally
U
با صرفه جوئی
thrift
U
صرفه جوئی
economization
U
صرفه جوئی
economical
U
مقرون به صرفه
frugal
U
با صرفه اندک
gains
U
صرفه استفاده
gain
U
صرفه استفاده
inexpensive
U
معقول صرفه جو
economizing
U
صرفه جوئی کردن
It is not economical.
U
مقرون به صرفه نیست.
consumption economies
U
صرفه جوئیهای مصرفی
economies of scale
U
صرفه جوئیهای مقیاس
provident
U
صرفه جو اینده نگر
To save . To economize.
U
صرفه جوئی کردن
internal economies
U
صرفه جوئیهای داخلی
thriftily
U
از روی صرفه جوئی
external economies
U
صرفه جوئیهای خارجی
spillover benefits
U
صرفه جوئیهای خارجی
diseconomies of scale
U
عدم صرفه جوئی به مقیاس
penny wise and pound foolish
U
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
economies of scale
U
صرفه جوئیهای تولید انبوه
internal diseconomies
U
عدم صرفه جوئیهای داخلی
advantageously
U
با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
sound absorption
U
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
housewifely
U
از روی خانه داری یا صرفه جوئی
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
caviled
U
عیب جویی
offishness
U
کناره جویی
incalescence
U
گرما جویی
peaceableness
U
صلح جویی
predacity
U
طعمه جویی
sedition
U
فتنه جویی
reproaching
U
عیب جویی
caviling
U
عیب جویی
reproaches
U
عیب جویی
poll
U
رای جویی
sociality
U
جامعه جویی
avarice
U
زیاده جویی
censoriousness
U
عیب جویی
disputatiousness
U
ستیزه جویی
adventurism
U
حادثه جویی
dissociability
U
انزوا جویی
cavil
U
عیب جویی
currishness
U
ستیزه جویی
barretry
U
مرافعه جویی
polled
U
رای جویی
reproached
U
عیب جویی
malignancy
U
کینه جویی
pacifism
U
صلح جویی
hedonism
U
لذت جویی
interrogations
U
باز جویی
interrogation
U
باز جویی
termagancy
U
ستیزه جویی
cavilled
U
عیب جویی
scrappiness
U
فتنه جویی
rocket
[British E]
U
عیب جویی
cavils
U
عیب جویی
reproach
U
عیب جویی
equilibration
U
تعادل جویی
polls
U
رای جویی
pugnacity
U
ستیزه جویی
nemesis
U
کینه جویی انتقام
to seek a remedy for something
U
چاره جویی کردن
impugning
U
عیب جویی کردن
shrewishly
U
از روی ستیزه جویی
disputatiously
U
ازروی ستیزه جویی
avenge
U
کینه جویی کردن
impugn
U
عیب جویی کردن
impugned
U
عیب جویی کردن
impugns
U
عیب جویی کردن
competitions
U
هم چشمی سبقت جویی
carp
U
عیب جویی کردن
reproached
U
عیب جویی کردن از
reproach
U
عیب جویی کردن از
to seek adventures
U
مخاطره جویی کردن
etymologies
U
ریشه جویی صرف
etymology
U
ریشه جویی صرف
to pull to pieces
U
عیب جویی کردن از
domineer
U
سلطه جویی کردن
revenging
U
کینه جویی کردن
revenges
U
کینه جویی کردن
revenged
U
کینه جویی کردن
errantry
U
دربدری حادثه جویی
vituperate
U
عیب جویی کردن
avenging
U
کینه جویی کردن
avenges
U
کینه جویی کردن
avenged
U
کینه جویی کردن
reproaches
U
عیب جویی کردن از
to inquire into a matter
U
مطلبی را باز جویی
to make inquires into a matter
U
چیز ی را باز جویی
the primrose path
U
عیش و نوش جویی
reproaching
U
عیب جویی کردن از
To seak a remedy.
U
چاره جویی کردن
peaceably
U
ازروی صلح جویی
revenge
U
کینه جویی کردن
going-over
U
عیب جویی شدید
caviled
U
عیب جویی کردن
centripetal force
U
قوه مرکز جویی
cavilled
U
عیب جویی کردن
crambo
U
بازی قافیه جویی
blaming
U
عیب جویی کردن از
blames
U
عیب جویی کردن از
blamed
U
عیب جویی کردن از
blame
U
عیب جویی کردن از
caviling
U
عیب جویی کردن
to pick on
U
عیب جویی کردن از
goings-over
U
عیب جویی شدید
cavil
U
عیب جویی کردن
wrathful
U
کینه جویی کردن
competition
U
هم چشمی سبقت جویی
cavils
U
عیب جویی کردن
to enter into an enquiry
U
وارد باز جویی شدن
finger-wagging
U
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
to take vengeance on a person
U
از کسی کینه جویی کردن
query
U
تحقیق و باز جویی کردن
queries
U
تحقیق و باز جویی کردن
censure
U
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
querying
U
تحقیق و باز جویی کردن
queried
U
تحقیق و باز جویی کردن
to chide somebody
U
از کسی عیب جویی کردن
to cut up rough
U
کینه جویی یا کج خویی کردن
to take somebody to task
U
از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off
U
از کسی عیب جویی کردن
to tick somebody off
[British E]
U
از کسی عیب جویی کردن
scrappiness
U
اوراق شدگی ستیزه جویی
reproof
U
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
To stint . To be cheese - paring .
U
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
nurse
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nursed
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses
U
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
it savours of revenge
U
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com