English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bodily harm U صدمه جسمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corporeal U جسمانی
physical U جسمانی
fleshly U جسمانی
carnal U جسمانی
in the f. U بصورت جسمانی
marasmus U پژمردگی جسمانی
outworld U دنیای جسمانی
physical fitness U امادگی جسمانی
physical handicap U معلولیت جسمانی
physical movement U حرکت جسمانی
sensuousness U پیروی جسمانی
sentience U حساسیت جسمانی
corporeality U جسمانی بودن
corporality U هستی جسمانی تن
worldly U جسمانی مادی
sensual U شهوانی جسمانی
bodily U واقعا جسمانی
temporal U جسمانی زمانی
fleshpots U راحتی جسمانی
incorporate U غیر جسمانی
incorporates U غیر جسمانی
incorporating U غیر جسمانی
somatization U جسمانی کردن
earthen U مادی جسمانی
physical U مادی جسمانی
fleshpot U لذایذ جسمانی
material U مادی جسمانی
materials U مادی جسمانی
stressing U تنش جسمانی- روانی
stress U تنش جسمانی- روانی
substantiating U ماهیت جسمانی دادن به
substantiates U ماهیت جسمانی دادن به
substantiated U ماهیت جسمانی دادن به
stresses U تنش جسمانی- روانی
anthropometry U انسان سنجی جسمانی
substantiate U ماهیت جسمانی دادن به
incarnate U دارای شکل جسمانی
sensuously U مبنی بر لذات جسمانی
sensuous U مبنی بر لذات جسمانی
tussle U مسابقه جسمانی کشمکش
tussled U مسابقه جسمانی کشمکش
tussling U مسابقه جسمانی کشمکش
carnally U بطور جسمانی یا شهوانی
tussles U مسابقه جسمانی کشمکش
profaneness U وابستگی بچیزهای جسمانی
somatization disorder U اختلال جسمانی کردن
somatoform disorder U اختلال جسمانی شکل
physical fitness U امادگی عمومی جسمانی
the outward man U ادم جسمانی جسم
physical aptitude test U ازمون استعداد جسمانی
physical anthropology U انسان شناسی جسمانی
rough up <idiom> U حمله وصدمه جسمانی
dysaesthesia U اختلال حواس جسمانی
habitus U وضعیت ساختمان جسمانی هیکل
infantilism U کندی رشد جسمانی وعقلانی
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
zombiism U اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
scathe U صدمه
hardship U صدمه
displeasure U صدمه
concussion U صدمه
harmfulness U صدمه
casualties U صدمه
injuriousness U صدمه
hurtless U بی صدمه
casualty U صدمه
hardships U صدمه
maimed U صدمه
hurting U صدمه
maim U صدمه
blow U صدمه
shock U صدمه
hurts U صدمه
injury U صدمه
harms U صدمه
harming U صدمه
shocked U صدمه
harmed U صدمه
blows U صدمه
harm U صدمه
maiming U صدمه
indemnity U صدمه
scot-free U بی صدمه
torts U صدمه
indemnities U صدمه
scot free U بی صدمه
hurt U صدمه
maims U صدمه
tort U صدمه
shocks U صدمه
shocked U صدمه ضربت
damage U صدمه دیدن
shock U صدمه ضربت
unscathed U صدمه ندیده
endamage U صدمه زدن
concuss U صدمه زدن
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
shocks U صدمه ضربت
intact U صدمه ندیده
hurts U صدمه اذیت
damnify U صدمه زدن
scathe U صدمه زدن
hurting U صدمه اذیت
hurt U صدمه اذیت
hurtfulness U مضرت صدمه
offends U صدمه زدن
mauling U صدمه زدن
mauls U صدمه زدن
offended U صدمه زدن
harmlessly U بدون صدمه
occupational hazards U صدمه شغلی
concussion U تصادم صدمه
offend U صدمه زدن
safest U صدمه نخورده
safes U صدمه نخورده
safer U صدمه نخورده
mauled U صدمه زدن
maul U صدمه زدن
harm U صدمه زدن
harmed U صدمه زدن
harming U صدمه زدن
occupational hazard U صدمه شغلی
harms U صدمه زدن
disservice U صدمه بدخدمتی
safe U صدمه نخورده
marring U صدمه زدن اسیب
marred U صدمه زدن اسیب
mar U صدمه زدن اسیب
damage U صدمه دیدن ازون
conserves U از صدمه محفوظ داشتن
injured parties U طرف صدمه دیده
injured party U طرف صدمه دیده
conserved U از صدمه محفوظ داشتن
conserve U از صدمه محفوظ داشتن
conserving U از صدمه محفوظ داشتن
injure U اذیت کردن صدمه زدن
injures U اذیت کردن صدمه زدن
damage U صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
malignant U زیان اور صدمه رسان
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
indemnify U صدمه زدن به غرامت دادن
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
constructive total loss U صدمه کلی خسارت بنیانی
nips U صدمه زدن دردناک بودن
nipped U صدمه زدن دردناک بودن
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
nip U صدمه زدن دردناک بودن
injuring U اذیت کردن صدمه زدن
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
hurting U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
knock one's block off <idiom> U خیلی سخت به کسی صدمه زدن
concussion U صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
lysenkoism U نظریهای که معتقد است عوامل جسمانی وبدنی وشرایط محیط در وراثت موثر است
reconstitute U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
gang up on someone <idiom> U دست به دست هم به کسی صدمه دادن
concussive U ضربت زننده صدمه زننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com