Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
atoll
U
صخرههای مدور داخل دریا
atolls
U
صخرههای مدور داخل دریا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
manhole
U
مسیر مدور داخل ناو
manholes
U
مسیر مدور داخل ناو
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
offshore
U
در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
rondelle
U
جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
continental shelf
U
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
lime rocks
U
صخرههای اهکی
petroloferous rocks
U
صخرههای نفت خیز
laterization
U
تبدیل سنگ به رسوب صخرههای قرمز
mudcapping
U
نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
geotectonic
U
مربوط به مبحث ساختمان وتشکیلات صخرههای پوسته زمین
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
U
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
mean sea level
U
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
rotundate
U
مدور
roundish
U
مدور
circular
U
مدور
circulars
U
مدور
roundest
U
مدور
round
U
مدور
cylinderical
U
مدور
terete
U
مدور
circularity
U
مدور بودن
acyclic
U
غیر مدور
discus
U
صفحه مدور
induction disk
U
صفحه مدور
discuses
U
صفحه مدور
compass
U
گرد مدور
circumference
U
مسیر مدور
orbicular muscle
U
ماهیجه مدور
endless chain
U
زنجیر مدور
circumferences
U
مسیر مدور
medallions
U
قاب مدور
medallion
U
قاب مدور
circular mil
U
میل مدور
circular shift
U
شبفت مدور
mooring swivel
U
مدور مهار
circular weir
U
سرریز مدور
circularly
U
بطور مدور
circular scanning
U
تقطیع مدور
circular milling
U
فرز مدور
swivel piece
U
مدور لنگر
circular mil foot
U
پا- میل مدور
pie graph
U
نمودار مدور
orbicular
U
مدور کامل
swivel piece
U
مدور دو راه
rondel
U
جسم مدور
rotating table press
U
پرس مدور
curvature lines
U
خطوط مدور
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
round
U
دور زدن مدور
Di xue
U
[درگاه ورودی مدور]
mooring swivel
U
مدور چهار راه
cylinderical grinding
U
دستگاه سنگ مدور
roundest
U
دور زدن مدور
cylinderical lapping
U
صیقل کاری مدور
joinery sawbench
U
اره مدور نجاری
plain grinder
U
دستگاه چرخ سمباده مدور
dextral stair
U
[پله های مدور در راست و چپ]
cyclostyle
U
[ایوان ستون دار مدور]
cylinderical grinder
U
دستگاه چاقو تیزکنی مدور
theater in the round
U
تماشاخانه دارای صحنه مدور
holding anchorage
U
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
fraise
U
گشادتر کردن سوراخ اره مدور
gin-rink
U
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disc
U
[تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
gin-case
U
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gingang
U
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house
U
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disk
U
صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks
U
صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
clochan
U
[ساختمان مدور ایرلندی که شبیه کندوی زنبور عسل بود.]
dialed
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
circular carpet
U
قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
acrostolium
U
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
aboard
U
داخل
interiors
U
داخل
interior
U
داخل
insides
U
داخل
anie
U
داخل
inside
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
interiorly
U
از داخل
intra
U
داخل
withindoors
U
در داخل
lineball
U
داخل
within
U
در داخل
main
U
دریا
lough
U
اب دریا
the blue
U
دریا
meerschaum
U
کف دریا
acajou
U
دریا
overboard
U
در دریا
sea bed
U
کف دریا
saltwater
U
اب دریا
on the sea
U
دریا
spume
U
کف آب دریا
seabed
U
کف دریا
ocean foam
U
کف آب دریا
beach foam
U
کف آب دریا
floods
U
رو د دریا
flooded
U
رو د دریا
flood
U
رو د دریا
sea foam
U
کف آب دریا
the deep
U
دریا
benthos
U
ته دریا
cuttle bone
U
کف دریا
cuttlebone
U
کف دریا
asea
U
به دریا
asea
U
در دریا
sea foam
U
کف دریا
sea froth
U
کف دریا
sepiolite
U
کف دریا
d.j.'s locker
U
ته دریا
at sea
U
در دریا
high water line
U
خط مد دریا
holm
U
دریا
meerscham
U
کف دریا
waterscape
U
اب دریا
the wave
U
دریا
bree
U
دریا
merest
U
دریا
ground
U
کف دریا
channelled
U
دریا
channeling
U
دریا
channel
U
دریا
seas
U
دریا
sea
U
دریا
high tide
U
مد دریا
high water
U
مد دریا
channels
U
دریا
channeled
U
دریا
high tides
U
مد دریا
mere
U
دریا
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
ingressive
U
داخل شونده
ingoing
U
داخل شونده
intratheater
U
در داخل صحنه
inbound
U
داخل مرز
inboard
U
به سمت داخل
inboard
U
به طرف داخل
intraspecies
U
داخل گونهای
introgresseive
U
داخل شونده
inboard
U
داخل کشتی
in and out
U
داخل وخارج
intraspecific
U
داخل گونهای
inhaul
U
به داخل کشیدن
inhaul
U
به داخل کشنده
interneural
U
داخل عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
interservice
U
داخل قسمت
interurban
U
داخل شهری
intermolecular
U
در داخل ذرات
inward
U
داخل رونده
interchart
U
در داخل نقشه
intradivision
U
در داخل لشگر
intrant
U
داخل شونده
inside wiring
U
سیمکشی داخل
intercellular
U
داخل سلولی
implosion
U
انفجار از داخل
implode
U
از داخل ترکیدن
anieoro
U
به طرف داخل
incorporate
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
to step in
U
داخل شدن
to step inside
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
withindoors
U
افراد داخل
work in
U
داخل کردن
impenetrable
U
داخل نشدنی
uchi uke
U
دفاع از داخل
to work in
U
داخل کردن
cross hair
U
خط داخل دوربین
immit
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
U
داخل نیست
grind internally
U
داخل را ساییدن
engaged in war
U
داخل جنگ
to cut in
U
داخل شدن
to get into
U
داخل شدن در
to go in
U
داخل شدن
to go into
U
داخل شدن در
to play at
U
داخل شدن در
intromit
U
داخل کردن
on line
U
داخل رده
entered
U
داخل شدن
to line-jump
U
داخل صف زدن
enter
U
داخل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com