Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
list
U
شیار کردن اماده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
groove
U
شیار کردن فرورفتگی خان شیار
grooves
U
شیار کردن فرورفتگی خان شیار
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
outfit
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
plows
U
شخم کردن شیار کردن
plowing
U
شخم کردن شیار کردن
plowed
U
شخم کردن شیار کردن
ploughed
U
شخم کردن شیار کردن
plough
U
شخم کردن شیار کردن
ploughs
U
شخم کردن شیار کردن
plow
U
شخم کردن شیار کردن
to wind up
U
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
U
جمع اوری کردن اماده کردن
redact
U
اماده چاپ کردن تحریر کردن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ridge
U
شیار دار کردن
ridges
U
شیار دار کردن
raggle
U
سنگ را شیار دار کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
flute
U
لبه دار کردن شیار
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
slot
U
شیار دراوردن رنده کردن چاک
slots
U
شیار دراوردن رنده کردن چاک
slotting
U
شیار دراوردن رنده کردن چاک
dight
U
اماده کردن مجهز کردن
gird
U
اماده کردن محکم کردن
draft
U
اماده کردن
set
U
اماده کردن
primes
U
اماده کردن
accommodated
U
اماده کردن
drafts
U
اماده کردن
drafted
U
اماده کردن
to string up
U
اماده کردن
accommodates
U
اماده کردن
harnessing
U
اماده کردن
harnessed
U
اماده کردن
harness
U
اماده کردن
preparation
U
اماده کردن
preparations
U
اماده کردن
prime
U
اماده کردن
pre treatment
U
اماده کردن
to pickle a rod for
U
اماده کردن
readying
U
اماده کردن
ready
U
اماده کردن
readies
U
اماده کردن
readied
U
اماده کردن
primed
U
اماده کردن
confect
U
اماده کردن
make ready
U
اماده کردن
provides
U
اماده کردن
setting up
U
اماده کردن
supplied
U
اماده کردن
preparing
U
اماده کردن
prepares
U
اماده کردن
prepare
U
اماده کردن
provide
U
اماده کردن
unlimber
U
اماده کردن
get ready
U
اماده کردن
supplying
U
اماده کردن
belay
U
اماده کردن
sets
U
اماده کردن
supply
U
اماده کردن
trains
U
اماده کردن اسب
to fit with
U
اماده کردن برای
do up
U
اماده استفاده کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
trained
U
اماده کردن اسب
gear
U
کردن اماده کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
train
U
اماده کردن اسب
knock-up
U
سردستی اماده کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
set up
U
اماده تیراندازی کردن
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
knock up
U
سردستی اماده کردن
fitting out
U
اماده کردن ناو
to study up
U
خود را اماده امتحانات کردن
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
spots
U
کشف کردن اماده پرداخت
snow farming
U
اماده کردن پیست اسکی
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
spot
U
کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming
U
اماده برای ارائه کردن
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
back frow
U
اولین شیار ایجاد شده توسط گاواهن که به شیار مرده معروف است
marshaled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
U
اماده کردن برای کار در زمستان
marshaling
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
roadworthy
U
اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm
U
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
arm
U
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
grooms
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
groom
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit
U
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization
U
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
mountee
U
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
despatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketched
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatching
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
dispatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
U
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship
U
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest
U
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
lineup
U
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling
U
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
track pitch
U
گام شیار درجه شیار
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen
U
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
naval landing party
U
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
laager
U
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
alert force
U
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
wakes
U
شیار
waked
U
شیار
rut
U
خط شیار
ruts
U
خط شیار
groove
U
شیار
wake
U
شیار
corrugation
U
شیار
stria
U
شیار
tracks
U
شیار
tracked
U
شیار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com