Total search result: 202 (18 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
footprint U |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
 |
 |
footprints U |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
aircraft role equipment U |
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
 |
 |
naive user U |
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد |
 |
 |
access time U |
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر |
 |
 |
languages U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
jcl U |
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر |
 |
 |
job U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
jobs U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
language U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
execution U |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
 |
 |
PIA U |
مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه |
 |
 |
universal U |
قطعهای که توسط CPU دستور می گیرد تا با رشتههای بیت سنکرون و آسنکرون یا خط وط ارسال لازم است |
 |
 |
peripheral U |
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی |
 |
 |
infra red link U |
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد |
 |
 |
asynchronous computer U |
نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام |
 |
 |
d , top concept U |
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه |
 |
 |
embedded code U |
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص |
 |
 |
modeled U |
قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود |
 |
 |
models U |
قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود |
 |
 |
modelled U |
قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود |
 |
 |
duett U |
قطعهای که برای دوخواننده یادونوازنده ساخته باشند |
 |
 |
model U |
قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود |
 |
 |
cold test U |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
 |
 |
cold thrust U |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
 |
 |
bundles U |
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود |
 |
 |
bundle U |
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود |
 |
 |
bundling U |
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود |
 |
 |
built up frog U |
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود |
 |
 |
turnaround time U |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
 |
 |
cad U |
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند |
 |
 |
cads U |
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند |
 |
 |
diagnostic U |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی سایر مدارها یا قط عات است |
 |
 |
kiosks U |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
 |
 |
kiosk U |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
 |
 |
labelled U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
labels U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
labeling U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
label U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
downward U |
توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده |
 |
 |
power U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
powered U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
powers U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
powering U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
showdowns U |
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی |
 |
 |
showdown U |
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی |
 |
 |
reset key |
کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود |
 |
 |
so U |
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات |
 |
 |
sensitivities U |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
 |
 |
sensitivity U |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
 |
 |
power house building U |
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند |
 |
 |
second best theory U |
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت |
 |
 |
uptime U |
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند |
 |
 |
part U |
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است |
 |
 |
raptatory U |
لازم برای شکار |
 |
 |
hydration water U |
اب لازم برای ابش |
 |
 |
raptatorial U |
لازم برای شکار |
 |
 |
chips U |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
 |
 |
chip U |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
 |
 |
Ackerman's function U |
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت |
 |
 |
c U |
استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع |
 |
 |
iil U |
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر |
 |
 |
cats U |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
 |
 |
cat U |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
 |
 |
universal U |
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است |
 |
 |
mantling U |
مواد لازم برای پوشش |
 |
 |
magic number U |
امتیاز لازم برای قهرمانی |
 |
 |
quorum U |
اکثریت لازم برای مذاکرات |
 |
 |
climate for growth U |
شرایط لازم برای رشد |
 |
 |
draw weight U |
نیروی لازم برای کشیدن زه |
 |
 |
compiler U |
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند |
 |
 |
processor U |
پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است |
 |
 |
conferencing U |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
 |
 |
literacy U |
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی |
 |
 |
dead U |
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند |
 |
 |
troop space U |
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما |
 |
 |
operates U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
products U |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
 |
 |
product U |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
 |
 |
operate U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای تخلیه محل |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله |
 |
 |
barrier material U |
مواد لازم برای ساختن موانع |
 |
 |
light is necessary to life U |
روشنایی برای زندگی لازم است |
 |
 |
operated U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
dithering U |
ترکیب نقطههای رنگارنگ برای یک رنگ جدید یک روش گرافیکی کامپیوتر برای افزودن شدت نور نمایش |
 |
 |
user freindly U |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
 |
 |
proceed time U |
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید |
 |
 |
add U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
adding U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
compacts U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
compacted U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
adds U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
ineligibly U |
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب |
 |
 |
housekeeping U |
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری |
 |
 |
canonical time unit U |
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان |
 |
 |
storage U |
فضای لازم برای ذخیره سازی داده |
 |
 |
quorum U |
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه |
 |
 |
compacting U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
radar mile U |
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف |
 |
 |
developments U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
aircraft mission equipment U |
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
 |
 |
development U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
compact U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
engineered performance U |
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار |
 |
 |
collimate U |
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس |
 |
 |
Memmaker U |
امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی |
 |
 |
refire time U |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
 |
 |
winchester disk U |
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست |
 |
 |
compacted U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
compacts U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
cure time U |
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین |
 |
 |
compacting U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
meanest U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
meaner U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
mean U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
compact U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
limen U |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
 |
 |
entrance head U |
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله |
 |
 |
power down U |
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید |
 |
 |
executed U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
half thickness U |
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده |
 |
 |
external U |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
 |
 |
executes U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
shook U |
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان |
 |
 |
externals U |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
 |
 |
executing U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
execute U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
gibberish U |
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود |
 |
 |
disorderly close down U |
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است |
 |
 |
multimedia U |
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد |
 |
 |
cycled U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
cycle U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
orbital injection U |
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی |
 |
 |
size U |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
 |
 |
warm-up U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
cycles U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
macronutrient U |
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است |
 |
 |
warm-ups U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
sizes U |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
 |
 |
pit board U |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
 |
 |
carried U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
current asset cycle U |
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است |
 |
 |
carries U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
word U |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
 |
 |
carrying U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
worded U |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
 |
 |
decompression table U |
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص |
 |
 |
carry U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
IrDA U |
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند |
 |
 |
indexing U |
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن |
 |
 |
publishes U |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
 |
 |
publish U |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
 |
 |
published U |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
 |
 |
fetches U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
foot pound |
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت. |
 |
 |
allocation U |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
 |
 |
allocations U |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
 |
 |
fetched U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
fetch U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
master U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
mastered U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
articled U |
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد |
 |
 |
masters U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
drive U |
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی |
 |
 |
drives U |
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی |
 |
 |
circularization U |
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم |
 |
 |
IBM U |
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است |
 |
 |
pen U |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
 |
 |
penned U |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
 |
 |
penning U |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
 |
 |
pens U |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
 |
 |
kernel U |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
 |
 |
kernels U |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
 |
 |
MCA U |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA |
 |
 |
key |
استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند |
 |
 |
carriage control tape U |
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است |
 |
 |
Micro Channel Architecture U |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA |
 |
 |
stand off U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
stand-offs U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
stand-off U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
redundancy check U |
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند |
 |
 |
half life period U |
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد |
 |
 |
mttr U |
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean |
 |
 |
texts U |
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و... |
 |
 |
preventive justice U |
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد |
 |
 |
text U |
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و... |
 |
 |
mission , oriented U |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
 |
 |
toolbox U |
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات |
 |
 |
descentheight U |
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما |
 |
 |
access time U |
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی |
 |
 |
reserve factor U |
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر |
 |
 |
heads up U |
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد |
 |
 |
weight U |
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه |
 |
 |
mobilization base U |
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج |
 |
 |
shop supply U |
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه |
 |
 |
modes U |
حالت کامپیوتر برای دریافت داده |
 |
 |
equation U |
فرمولی که یک کامپیوتر آنالوگ نوشته برای حل |
 |
 |
cpu U |
که معیاری برای سرعت کامپیوتر است |
 |
 |
equations U |
فرمولی که یک کامپیوتر آنالوگ نوشته برای حل |
 |
 |
cats U |
استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت |
 |
 |
cat U |
استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت |
 |