Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
thermoforming
U
شکل دادن با گرما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
baking enamel
U
لعاب دادن با گرما
to evolve heat
U
گرما بیرون دادن
Other Matches
thermostats
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostat
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
cauma
U
گرما
isotherm
U
خط هم گرما
heat
U
گرما
radiation of heat
U
گرما
heats
U
گرما
heat absorbing
U
جذب گرما
heat transmission
U
انتقال گرما
heat exchange
U
تبادل گرما
hot cabinet
U
قفسه گرما
thermal unit
U
واحدسنجش گرما
thermal reservoir
U
منبع گرما
thermal effect
U
اثر گرما
incalescent
U
گرما گرای
thermoelasticity
U
گرما کشسانی
thermochemistry
U
گرما شیمی
thermo electricity
U
گرما برق
pyromagnetic
U
گرما- مغناطیس
thermomagnetic
U
گرما مغناطیس
heat flow
U
جریان گرما
thermal flux
U
شار گرما
thermosphere
U
گرما کره
radiator
U
گرما تاب
radiators
U
گرما تاب
cold is merely privative
U
گرما نیست
adiabatic
U
عایق گرما
incalescence
U
گرما جویی
heat flux
U
شار گرما
pyro electricity
U
گرما برق
radiator
U
گرما افکن
radiators
U
گرما افکن
thermosphere
U
گرما سپهر
heat loss
U
تلف گرما
btu
U
واحدبریتانیایی گرما
thermal agitation voltage
U
اثر گرما
melted
U
از گرما سوختن
heat transfer
U
انتقال گرما
heats
U
گرما حرارت
thermal
U
مربوط به گرما
heat radiation
U
تابش گرما
thermometers
U
گرما سنج
thermometer
U
گرما سنج
thermoelectric
U
گرما برقی
heat
U
گرما حرارت
I am absolutely baked.
U
از گرما پختم
convection
U
انتقال گرما
intensity of heat
U
شدت گرما
non conducting
U
عایق گرما
temperature
U
درجه گرما
temperatures
U
درجه گرما
calorification
U
پیدایش گرما
radiators
U
بیرون دهنده گرما
warmth
U
تعادل گرما ملایمت
cooling water thermometer
U
گرما سنج اب سرد
heat stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
sweltered
U
از گرما بیحال شدن
b.t.u.
U
واحد بریتانیایی گرما
swelters
U
از گرما بیحال شدن
heat-stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
mechanical equivalent of heat
U
هم ارز مکانیکی گرما
heat flux density
U
چگالی شار گرما
swelter
U
از گرما بیحال شدن
heat transfer coefficient
U
ضریب انتقال گرما
thermoelectric effect
U
اثر گرما- برق
therm
U
واحد گرما حمام
therm
U
حمام عمومی گرما
therms
U
واحد گرما حمام
resistant to heat
U
مقاوم در برابر گرما
therms
U
حمام عمومی گرما
fehrenheit thermometer
U
گرما سنج فارنهایت
thermolytic
U
وابسته به تحلیل گرما
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
thermonuclear reaction
U
واکنش گرما- هستهای
diathermacy
U
خاصیت هدایت گرما
calories
U
واحد سنجس گرما
hot shorteness
U
شکنندگی حاصل از گرما
chinical t.
U
گرما سنج طبی
thermotaxis
U
تحرک در اثر گرما
to resist heat
U
تاب گرما اوردن
calorie
U
واحد سنجس گرما
thermotropic
U
علاقمند به گرما دماگرای
calory
U
واحد سنجس گرما
thermotropism
U
حساسیت نسبت به گرما
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
she cannot bear heat
U
تاب گرما رانمیاورد
british thermal unit
U
واحد بریتانیایی گرما
radiator
U
بیرون دهنده گرما
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
heater
U
بخاری دستگاه تولید گرما
convectors
U
جسم انتقال دهنده گرما
thermographic
U
وابسته به گرما سنجی یادمانگاری
thermolytic
U
وابسته به تجزیه در اثر گرما
heaters
U
بخاری دستگاه تولید گرما
calories
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
warm spot
U
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
heat radiates from the stove
U
گرما ازبخاری متشعشع میشود
stew
U
خیس عرق شدن
[در گرما]
electricity
U
مین نور یا گرما یا نیرو
calorie
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
convector
U
جسم انتقال دهنده گرما
conductibility of heat
U
قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
variations of temperature
U
اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
registers
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
In the heat of the moment
<idiom>
[در گرما گرم کار]
[بحث ومجادله لفظی]
epicritic
U
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
thermostat
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
chromometer
U
ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
material theory of heat
U
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
advection
U
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
stirling cycle
U
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
thermodynamics
U
علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
thermal
U
کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
electrosensitive
U
کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
conductance
U
رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com