Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unbeaten
U
شکست نخورده مغلوب نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unconquerable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشده
insuperable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unbeatable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
undisturbed sample
U
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
unpremediated
U
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
parallax
U
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
unresolved
U
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unobligated
U
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
uncommitted
U
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unpicked
U
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked
U
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unbroke
U
رام نشده سوقان گیری نشده
undisciplined
U
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unborn
U
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unvarnished
U
جلا نخورده
safe
U
صدمه نخورده
safest
U
صدمه نخورده
unbeaten
U
ضرب نخورده
safer
U
صدمه نخورده
safes
U
صدمه نخورده
virgin
U
دست نخورده
intact
U
دست نخورده
virgins
U
دست نخورده
unshod
U
نعل نخورده
intemerate
U
دست نخورده
unruffled
U
چین نخورده
virginal
U
دست نخورده
conquered
U
مغلوب
beaten
U
مغلوب
entire
U
دست نخورده بی عیب
whole
U
دست نخورده کامل
unheard
U
بگوش نخورده غیرمسموع
entirety
U
چیزدرست ودست نخورده
virgin medium
U
واسطه دست نخورده
pristine
U
طبیعی ودست نخورده
things were at the
U
مغلوب کردن
KO's
U
مغلوب کردن
KO
U
مغلوب کردن
defeating
U
مغلوب ساختن
defeats
U
مغلوب ساختن
invictive
U
مغلوب نشدنی
invincible
U
مغلوب نشدنی
defeated
U
مغلوب ساختن
vanquish
U
مغلوب ساختن
beat
U
مغلوب کردن
superable
U
مغلوب شدنی
vanquished
U
مغلوب ساختن
beats
U
مغلوب کردن
defeat
U
مغلوب ساختن
conquerable
U
مغلوب شدنی
vanquishes
U
مغلوب ساختن
vanquishing
U
مغلوب ساختن
to put to the w
U
مغلوب کردن
monofilament
U
تاریا رشته واحدتاب نخورده
He returned the money intact.
U
پول را دست نخورده پ؟ داد
inconsummate
U
تکمیل نشده انجام نشده
irredenta
U
انجام نشده جبران نشده
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
unasked
U
خواسته نشده پرسیده نشده
uncharged
U
محسوب نشده رسمامتهم نشده
untried
U
امتحان نشده محاکمه نشده
unsought
U
جستجو نشده کشف نشده
unredeemed
U
جبران نشده سبک نشده
unsifted
U
الک نشده رسیدگی نشده
unset
U
جایگزین نشده جاانداخته نشده
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
monofil
U
تاریا رشته واحد تاب نخورده
get the worst of
<idiom>
U
رنج بردن ،مغلوب شدن
licks
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
to bring down somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
to cause the downfall of somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
lick
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
licked
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
trump
U
مغلوب ساختن پیشی جستن
overcomes
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
overcome
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
trumps
U
مغلوب ساختن پیشی جستن
overcoming
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
I havent had a bit sine morning .
U
از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
creak
U
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaked
U
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
to leave everything as it is
[not to change anything]
U
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
creaking
U
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks
U
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
unintended saving
U
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
hologynic
U
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
atmospheric refraction
U
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
desert
U
[طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
incomplete
U
انجام نشده پر نشده
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
U
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
untouched
U
دست نخورده دست نزده
break
U
شکست
unsuccessful
U
شکست
flunks
U
شکست
flunking
U
شکست
breaks
U
شکست
flunked
U
شکست
flunk
U
شکست
miscarriages
U
شکست
defeating
U
شکست
gap
U
شکست
gaps
U
شکست
breakage
U
شکست
breakages
U
شکست
defeats
U
شکست
unsuccessfully
U
شکست
miscarriage
U
شکست
defeat
U
شکست
failures
U
شکست
failure
U
شکست
fall
U
شکست
defeated
U
شکست
loss
U
شکست
defeasance
U
شکست
defeature
U
شکست
deflection
U
شکست
deflections
U
شکست
flopper
U
شکست
set back
U
شکست
unsuccess
U
شکست
prosternation
U
شکست
refraction
U
شکست
plumper
U
شکست
three successive defeats
U
سه شکست پی در پی
smite
U
شکست دادن
smiting
U
شکست دادن
refractometer
U
شکست سنج
refractive power
U
قدرت شکست
smites
U
شکست دادن
outgeneral
U
شکست دادن
loses
U
شکست خوردن
lose
U
شکست خوردن
point of fracture
U
نقطه شکست
refractive index
U
ضریب شکست
refraction of light
U
شکست نور
set down
U
شکست دادن
stickit
U
شکست خورده
to sustain a defeat
U
شکست خوردن
underdogs
U
سگ شکست خورده
underdog
U
سگ شکست خورده
checkmate
U
شکست دادن
upsetting
U
شکست غیرمنتظره
upset
U
شکست غیرمنتظره
trouncing
U
شکست دادن
trounces
U
شکست دادن
trounced
U
شکست دادن
to lay prostrate
U
شکست دادن
trounce
U
شکست دادن
flunk
U
شکست خوردن
terrestrial refraction
U
شکست زمینی
upsets
U
شکست غیرمنتظره
to be defected
U
شکست خوردن
flunks
U
شکست خوردن
to f.down
U
شکست دادن
to put to the worse
U
شکست دادن
flunking
U
شکست خوردن
to have the worse
U
شکست خوردن
flunked
U
شکست خوردن
to suffer a reverse
U
شکست خوردن
unstart
U
شکست ناپایدار
angle of refraction
U
زاویه شکست
fall flat
<idiom>
U
شکست خوردن
cry uncle
<idiom>
U
پذیرش شکست
come a cropper
<idiom>
U
شکست خوردن
blow one's own horn
<idiom>
U
شکست درچیزی
dielectric strength
U
استحکام شکست
double refraction
U
شکست مضاعف
double refraction
U
شکست دوبل
electric break down
U
شکست الکتریکی
failure by rupture
U
شکست برشی
defeatism
U
شکست گرایی
fall through
<idiom>
U
شکست خوردن
get the better of (someone)
<idiom>
U
شکست دادن
he received a broken hand
U
دستش شکست
atmospheric refraction
U
شکست جوی
birefringence
U
شکست مضاعف
break down voltage
U
ولتاژ شکست
break proof
U
ازمایش شکست
breaking capacity
U
فرفیت شکست
breaking down pass
U
کالیبر شکست
breaking down roll
U
نورد شکست
business failure
U
شکست تجاری
defeatism
U
اعتراف به شکست
fracturable
U
قابل شکست
he broke his neck necessity
U
گردنش شکست
invincible
U
شکست ناپذیر
yield point
U
نقطه شکست
knock out
U
شکست دادن
line breake relay
U
رله شکست خط
wash out
U
شکست مردود
lose out
U
شکست خوردن
turkeys
U
شکست خورده
turkey
U
شکست خورده
vincible
U
شکست خوردنی
vanquishable
U
شکست پذیر
zener breakdown
U
شکست زنری
breaking point
U
نقطهی شکست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com