English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lost U شکست خورده گمراه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underdogs U سگ شکست خورده
craven U شکست خورده
stickit U شکست خورده
underdog U سگ شکست خورده
failure U شکست خورده
turkeys U شکست خورده
turkey U شکست خورده
failures U شکست خورده
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
parallax U پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction U شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
astray U گمراه
aberrant U گمراه
devious U گمراه
amiss U گمراه
hell bent U گمراه
hell-bent U گمراه
self deluded U گمراه
perverted U گمراه
inveglement U گمراه
misdirecting U گمراه کردن
to go astray U گمراه شدن
misdirects U گمراه کردن
corruptible U گمراه شدنی
misguide U گمراه کردن
to put off the scent U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
inveigler U گمراه سازنده
perverts U گمراه شدن
perverting U گمراه شدن
inveigle U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
seducer U گمراه کنندهseduction
inveigling U گمراه کردن
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
misleads U گمراه کردن
err U گمراه شدن
inveigles U گمراه کردن
delusive U گمراه کننده
inveigled U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
to fall into error U گمراه شدن
to go a U گمراه شدن
to lead a U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
erred U گمراه شدن
errs U گمراه شدن
pervert U گمراه شدن
misleading U گمراه کننده
sinister U گمراه کننده
to get lost U گمراه شدن
strays U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
stray U گمراه شدن
screwy U گمراه کننده
screwiest U گمراه کننده
screwier U گمراه کننده
lead astray U گمراه کردن
seductive U گمراه کننده
seduction U گمراه سازی
misled U گمراه کردن
perverse U گمراه هرزه
heterodox U گمراه زندیق
baffle U گیج یا گمراه کردن
delusory U فریبنده گمراه کننده
inveigling U گمراه کردن وبردن
lothario U گمراه کننده زنان
baffled U گیج یا گمراه کردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن وبردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
to be fooled U گمراه شده بودن
to be deluded U گمراه شده بودن
inveigle U گمراه کردن وبردن
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
irriguous U اب خورده
little U خورده
eaten U خورده
it was eaten U خورده شد
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
aggresive U خورده شده
engrained U پینه خورده
moth-eaten U بید خورده
moth eaten U بید خورده
deluded U فریب خورده
folded picture U تصویر تا خورده
fretted by rust U زنگ خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
cleft U ترک خورده
grubbier U کرم خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
grubbiest U کرم خورده
eaten U خورده شده
dehiscent U ترک خورده
corrosion U خورده شدن
distempered U بهم خورده
cancelled U قلم خورده
worm-eaten U کرم خورده
picked U کلنگ خورده
dislocated U بهم خورده
grubby U کرم خورده
clift U ترک خورده
crossed out U قلم خورده
crimpled U چوروک خورده
crackly U چین خورده
clefts U ترک خورده
corrodible U خورده شدنی
carious U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
callous U پینه خورده
messy U بهم خورده
writhen U پیچ خورده
worm eaten U کرم خورده
vermiculate U کرم خورده
twisty U پیچ خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
thrawart U پیچ خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
symphsis U عضوجوش خورده
writhen U تاب خورده
brushed U شانه خورده
withered U چروک خورده
wound U پیچ خورده
wounding U پیچ خورده
wounds U پیچ خورده
stamped U تمبر خورده
indisposed U بهم خورده
starveling U گرسنگی خورده
puckery U چین خورده
maggoty U کرم خورده
kinky U گره خورده
mildewy U باد خورده
mussy U بهم خورده
on oath U قسم خورده
patsy U فریب خورده
plicated U چین خورده
jiggly U تکان خورده
hammer hard U چکش خورده
kinky U پیچ خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
inure or en U پینه خورده کردن
rancid U باد خورده فاسد
impacted U باهم جوش خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
chiseled U چوب اسکنه خورده
indurate U پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
grounded U توپ به زمین خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
interwrought U بهم جوش خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
cut in U چاک خورده شکافته
patsy U شخص گول خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
deep dyed U زیاد رنگ خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
weldment U چیز جوش خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
bound barrel U لوله تاب خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com