Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
squawk about
<idiom>
U
شکایت درموردچیزی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bet on the wrong horse
<idiom>
U
قضاوت اشتباه درموردچیزی
groaning
U
شکایت
groaned
U
شکایت
groans
U
شکایت
groan
U
شکایت
complaint
U
شکایت
i heard him
U
شکایت
plaints
U
شکایت
plaint
U
شکایت
grievance
U
شکایت
protest
U
شکایت
protested
U
شکایت
protesting
U
شکایت
protests
U
شکایت
moans
U
شکایت
moaning
U
شکایت
gripe
U
شکایت
moaned
U
شکایت
moan
U
شکایت
bitched
U
شکایت کردن
murmurs
U
شکایت شایعات
grievance
U
موضوع شکایت
complained
U
شکایت کردن
lodge a complaint
U
شکایت کردن
discontent
U
گله شکایت
lodge an a appeal
U
شکایت کردن
bitch
U
شکایت کردن
gravamen
U
اصل شکایت
sue
U
شکایت کردن
denunciation
U
اتهام شکایت
sued
U
شکایت کردن
bitching
U
شکایت کردن
grumblingly
U
شکایت کنان
sues
U
شکایت کردن
bitches
U
شکایت کردن
murmur
U
شکایت شایعات
suing
U
شکایت کردن
complain
U
شکایت کردن
denunciations
U
اتهام شکایت
complaining against injustice
U
شکایت کردن
cross bill
U
شکایت متقابل
complains
U
شکایت کردن
complaining
U
شکایت کردن
to lodge a complaint
U
شکایت کردن
murmuring
U
شکایت شایعات
murmured
U
شکایت شایعات
he complained with reason
U
بیخود شکایت نمیکرد
suing
U
به دادگاه شکایت کردن
i hear him complain
U
میشنوم که شکایت می کنند
sue
U
به دادگاه شکایت کردن
grounded (his complaint was not grounded
U
شکایت او بی اساس بود
gravamen
U
شکایت رسمی شکوائیه
sued
U
به دادگاه شکایت کردن
sues
U
به دادگاه شکایت کردن
To lodge a complaint .
U
درمقام شکایت بر آمدن
repine
U
شکایت کردن شکوه
Stop complaining.
U
[اینقدر]
شکایت نکن.
petitions
U
شکایت کردن دادخواست
petition
U
شکایت کردن دادخواست
there is no ground for his complaint
U
شکایت او بیمورد است
petitioning
U
شکایت کردن دادخواست
petitioned
U
شکایت کردن دادخواست
look a gift horse in the mouth
<idiom>
U
شکایت از هدیهای که کامل نیست
to inform against someone
U
شکایت پیش کسی بردن
rumble
U
چیز پرسر و صدا شکایت
inform against someone
U
از دست کسی شکایت کردن
rumbled
U
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles
U
چیز پرسر و صدا شکایت
griper
U
کسیکه مرتب شکایت میکند
take one's own medicine
<idiom>
U
پذیرش محاکمه بدون شکایت
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to redress any one's grievance
U
شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
to rumble on
[British E]
U
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
fin de non recevoir
U
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to sue somebody for libel
[slander]
U
از کسی برای افترا
[تهمت]
شکایت کردن
[حقوق]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
possesses
U
داشتن
possess
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
relieving
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
redolence
U
بو داشتن
doubting
U
شک داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to have
U
داشتن
possessing
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieve
U
داشتن
bears
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
wanted
U
کم داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
doubted
U
شک داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
sending
U
گسیل داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
protruding
U
برامدگی داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
sends
U
ارسال داشتن
send
U
گسیل داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
send
U
ارسال داشتن
send
U
اعزام داشتن
protrudes
U
برامدگی داشتن
protruded
U
برامدگی داشتن
protrude
U
برامدگی داشتن
loathe
U
نفرت داشتن از
withholds
U
دریغ داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
apprehended
U
بیم داشتن
lends
U
معطوف داشتن
lend
U
معطوف داشتن
espousing
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
espoused
U
عقیده داشتن به
apprehends
U
بیم داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
sends
U
اعزام داشتن
sends
U
گسیل داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
resides
U
اقامت داشتن
sending
U
اعزام داشتن
resided
U
اقامت داشتن
reside
U
اقامت داشتن
sending
U
ارسال داشتن
provides
U
مقرر داشتن
provide
U
مقرر داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
cherishes
U
گرامی داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com