Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prank
U
شوخی زننده تزئین کردن
pranks
U
شوخی زننده تزئین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prankster
U
کسیکه شوخی زننده کند
pranksters
U
کسیکه شوخی زننده کند
ornament
U
تزئین کردن
bedight
U
تزئین کردن
A clumsy practical joke.
U
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
concussive
U
ضربت زننده صدمه زننده
wallpaper
U
با کاغذ دیواری تزئین کردن
spot
U
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spots
U
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
wallpapers
U
با کاغذ دیواری تزئین کردن
It is no joke .
U
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
landscape
U
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscaping
U
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscapes
U
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscaped
U
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
filling out
U
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
joked
U
شوخی کردن
tricking
U
شوخی کردن
joking
U
شوخی کردن
to kid
U
شوخی کردن
josh
U
شوخی کردن
joke
U
شوخی کردن
tricked
U
شوخی کردن
razz
U
شوخی کردن
to cut a joke
U
شوخی کردن
cut a joke
U
شوخی کردن
larks
U
شوخی کردن
to break a jest
U
شوخی کردن
to crack a joke
U
شوخی کردن
lark
U
شوخی کردن
jokes
U
شوخی کردن
monkey business
<idiom>
U
شوخی کردن
trick
U
شوخی کردن
fun
U
مطبوع شوخی کردن
to play a joke on any one
U
با کسی شوخی کردن
gayety
U
بشاشت شوخی کردن
to play a trick on any one
U
زدن باکسی شوخی کردن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
to do something wrong
U
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to be up to something
U
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
to get
[be]
up to mischief
U
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to laugh off
U
با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
sikt
U
شوخی طعنه امیز کردن
indulged
U
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging
U
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulges
U
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulge
U
زیاده روی کردن شوخی کردن
It wI'll boomerang.
U
کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
Its no joke running a factory .
U
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
Have a jock with somebody .
U
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
embellishment
U
تزئین
embellishments
U
تزئین
ornamentation
U
تزئین
adornment
U
تزئین
adornments
U
تزئین
garnishment
U
تزئین
anconis
U
حاشیه تزئین
coquillage
U
تزئین صدفی
ancon
U
حاشیه تزئین
emblazonment
U
تزئین با نشان و علائم
astreated
U
تزئین شده با ستاره ها
knull
U
[تزئین محدب شکل]
floriated
U
تزئین شده باگل
redo
U
دوباره اتاق را تزئین کرد
marquetry
U
تزئین باچوب وگوش ماهی
marqueterie
U
تزئین باچوب وگوش ماهی
make up
<idiom>
U
استقرار وسایل تزئین وآرایش
redone
U
دوباره اتاق را تزئین کرد
redid
U
دوباره اتاق را تزئین کرد
japanize
U
بسبک ژاپونی تزئین نمودن
prince's feather
U
تزئین برجسته پشت صندلی
ornamentally
U
از لحاظ تزئین منباب زینت
ornamentallyr
U
از لحاظ تزئین میناب زینت
cul-de-lame
U
تزئین آویخته
[به مانند اهرام]
redoing
U
دوباره اتاق را تزئین کرد
redoes
U
دوباره اتاق را تزئین کرد
enrichment
U
[هر تزئین شبیه زوار تخم مرغ]
cauliculus
U
[ساقه اصلی تزئین برگ کنگره ای]
confetti
U
کاغذ رنگی برای تزئین درجشنها
caulicole
U
[ساقه اصلی تزئین برگ کنگره ای]
caulcole
U
[ساقه اصلی تزئین برگ کنگره ای]
rock gardens
U
باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock garden
U
باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
caul
U
[ساقه اصلی تزئین برگ کنگره ای]
boulle
U
تزئین اطاق بصورت مرصع کاری
green roof
U
[سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
ceilure
U
[قسمت تزئین شده و رنگی سقف کلیسا]
celure
U
[قسمت تزئین شده و رنگی سقف کلیسا]
cellure
U
[قسمت تزئین شده و رنگی سقف کلیسا]
ornament
U
[تزئینات و اجسامی که برای تزئین به فرش دوخته می شوند.]
landscape gardeners
U
متخصص تزئین باغ وگلکاری وزیبا سازی منافر
needle work
U
سوزن دوزی
[برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
landscape gardener
U
متخصص تزئین باغ وگلکاری وزیبا سازی منافر
intarsia
U
منبت کاری و تزئین گل و بوته و اشکال بر روی چوب
tulip design
U
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
willowware
U
بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
Dizlyk
U
[نوعی قالیچه تزئینی کوچک که برای تزئین به زانوی شتر می بندند.]
bitten
U
زننده
vilest
U
زننده
viler
U
زننده
vile
U
زننده
squalid
U
زننده
repellent
U
زننده
nasties
U
زننده
repellents
U
زننده
staring
U
زننده
tarts
U
زننده
acrid
U
زننده
tart
U
زننده
forbidding
U
زننده
loathsome
U
زننده
mordant
U
زننده
shuffler
U
زننده
wetter
U
نم زننده
starring
U
زننده
scabrous
U
زننده
biting
U
زننده
clapper
U
کف زننده
loathful
U
زننده
nastier
U
زننده
water repellent
U
پس زننده اب
unlovely
U
زننده
acrimonious
U
زننده
nauseam
U
زننده
nippy
U
زننده
pit a pat
U
زننده
percutient
U
زننده
clappers
U
کف زننده
nastiest
U
زننده
striking
U
زننده
strikingly
U
زننده
striker
U
زننده
odoriferous
U
زننده
pungent
U
زننده
strikers
U
زننده
repercussive
U
پس زننده
repeller
U
زننده
nasty
U
زننده
knockers
U
زننده
knocker
U
زننده
applauder
U
کف زننده
stinking
U
زننده
garish
U
زننده
poignant
U
زننده
hideous
U
زننده
prickling
U
زننده
beater
U
زننده
pinching
U
زننده
bubbliest
U
جوش زننده
bubbly
U
جوش زننده
seasoner
U
ادویه زننده
seasoner
U
چاشنی زننده
flagellator
U
تازیانه زننده
scintillating
U
جرقه زننده
accuser
U
تهمت زننده
shouter
U
فریاد زننده
bubblier
U
جوش زننده
flogger
U
تازیانه زننده
pertubative
U
برهم زننده
repulsive
U
زننده تنفراور
shackler
U
بخو زننده
puddler
U
بهم زننده
repugnant
U
تنفرانگیز زننده
dozer
U
چرت زننده
slumberer
U
چرت زننده
flogger
U
زننده شلاق
appellant
U
تهمت زننده
flagellator
U
شلاق زننده
knotter
U
گره زننده
tacker
U
میخ زننده
kicker
U
زننده ضربه با پا
tacker
U
کوک زننده
trudger
U
قدم زننده
glares
U
روشنایی زننده
lasher n
U
سد شلاق زننده
accusant
U
تهمت زننده
glared
U
روشنایی زننده
glare
U
روشنایی زننده
pacer
U
گام زننده
scarifier
U
تیغ زننده
acrimoniousness
U
سخن زننده
inveigler
U
گول زننده
libellant
U
تهمت زننده
libelant
U
تهمت زننده
calumnious
U
تهمت زننده
scintillator
U
جرقه زننده
calumniator
U
افترا زننده
callers
U
صدا زننده
caller
U
صدا زننده
scintillant
U
جرقه زننده
beater
U
کتک زننده
accusers
U
تهمت زننده
galssy
U
بی نور زننده
harsh
U
ناگوار زننده
sharpest
U
زننده زیرک
harsher
U
ناگوار زننده
sharps
U
زننده زیرک
harshest
U
ناگوار زننده
germinant
U
جوانه زننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com