Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
urbanised
U
شهری کردن
urbanises
U
شهری کردن
urbanising
U
شهری کردن
urbanize
U
شهری کردن
urbanized
U
شهری کردن
urbanizes
U
شهری کردن
urbanizing
U
شهری کردن
citify
U
شهری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to prostrate a city
U
شهری را با خاک یکسان کردن
to raze a city to the ground
U
شهری را با خاک یکسان کردن
To lay siege to a city .
U
شهری را محاصره کردن
urban bundle
U
بقچه شهری
[این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
Other Matches
city slicker
U
شهری
townee
U
شهری
oppidan
U
شهری
townswoman
U
زن شهری
citizens
U
شهری
citizen
U
شهری
towny
U
شهری
burgess
U
شهری
twonsman
U
شهری
municipal
U
شهری
urban
<adj.>
<noun>
شهری
civic
U
شهری
townspeople
U
شهری
civil
U
شهری
tramcar
U
واگن شهری
town house
U
خانه شهری
town houses
U
خانه شهری
town meeting
U
انجمن شهری
metropolitan
U
مادر شهری
interurban
U
داخل شهری
phiadelphian
U
شهری ازامریکا
urban servitudes
U
خدمات شهری
urban renewal
U
توسعه شهری
urban renewal
U
احیای شهری
civil
U
خدمات شهری
placing
U
میدان شهری
places
U
میدان شهری
place
U
میدان شهری
people
U
تن
[جمعیت شهری]
streetcar
U
تراموای شهری
suburban
U
برون شهری
townsfolk
U
مردم شهری
urban population
U
جمعیت شهری
urban rug
U
قالی شهری
extra-mural
U
فرا شهری
local
U
مکانی شهری
locals
U
مکانی شهری
streetcars
U
تراموای شهری
urbanization
U
شهری سازی
intercity train
U
قطار بین شهری
drop letter
U
نامه پست شهری
urbanism
U
اعتیاد بزندگی شهری
sienna
U
نام شهری در ایتالیا
urbanity
U
اعتیاد بزندگی شهری
street car
U
راه اهن شهری
trolleybus
U
واگن برقی شهری
trolley car
U
واگن برقی شهری
civil defense
U
پدافند ازمناطق شهری
to patrol a town
U
شهری را گشت زدن
ephebe
U
شهری که از 81 تا 02 سال داشت
townswoman
U
دختر شهری فاحشه
ley den
U
نام شهری در هلند
intercity train
U
قطار بین شهری با توقف
urban
U
مربوط به شهر مراکز شهری
inverness
U
اینورس نام شهری دراسکاتلند
culture
U
عوارض شهری مناطق شهرنشین
toll calls
U
مخابره تلفنی خارج شهری
town meeting
U
انجمن بلدی شورای شهری
mushroom city
U
شهری که زود ترقی میکند
Coventry
U
نام شهری است درانگلستان
culturing
U
عوارض شهری مناطق شهرنشین
cultures
U
عوارض شهری مناطق شهرنشین
toll call
U
مخابره تلفنی خارج شهری
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
liverpudlian
U
اهل لیورپول شهری ازانگلیس
A series of city improvement works.
U
یکرشته کارهای عمرانی شهری
exurb
U
ناحیه یا منطقهء خارج شهری
county borouh
U
شهری که بیش از 00005تن نفوس دارد
laodicean
U
شهری از فروغیه که دردیانت وسیاست ومانندانهافائزاست
urbiculture
U
مسائل ومشکلات زندگی شهری وشهرها
streetwise
U
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
Urban tissue sites
U
سایت های بافت فرسوده شهری
wilton
U
نام شهری در جنوب " ویلت شایر" انگلستان
derby
U
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
derbies
U
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
domestic intercity freight traffic
U
حمل نقل بار بین شهری بوسیله راه آهن
municipium
U
شهری که اهالی ان از حقوق شهر نشینان رومی بهره مند میشدند
bogota
U
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
murage
U
مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
Ushak medallion
U
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Reihan
U
ریحان
[شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Lenkoran medallion
U
ترنج لن کران
[این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
Tianjan
U
شهر تیانجان
[شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
Lori Pambak motif
U
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com