Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
you must know this
U
شما باید این مطلب را بدانید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
you must know
U
باید بدانید
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
in point of fact
U
خوب بخواهید بدانید
as a matter of fact
U
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
punch-line
U
لب مطلب
topics
U
مطلب
subject
U
مطلب
subjected
U
مطلب
punch-lines
U
لب مطلب
punch line
U
لب مطلب
subjecting
U
مطلب
subjects
U
مطلب
theme
U
مطلب
themes
U
مطلب
label
U
مطلب
labeling
U
مطلب
thoughts
U
سر مطلب
thought
U
سر مطلب
criteria
U
مطلب
topic
U
مطلب
labels
U
مطلب
labelled
U
مطلب
afair
U
مطلب
label prefix
U
پیشوند مطلب
subjects
U
مطلب زیرموضوع
subject matter
U
مطلب موضوع
precis
U
چکیده مطلب
issues
U
صدور مطلب
root of the matter
U
اصل مطلب
gist
U
مطلب عمده
subjecting
U
مطلب زیرموضوع
issue
U
صدور مطلب
principal
U
مطلب مهم
principals
U
مطلب مهم
label alignment
U
هم ترازی مطلب
subject
U
مطلب زیرموضوع
press releases
U
مطلب مطبوعاتی
press release
U
مطلب مطبوعاتی
subjected
U
مطلب زیرموضوع
issued
U
صدور مطلب
mattered
U
مطلب چیز
the point
[of the matter]
U
اصل مطلب
matter
U
مطلب چیز
enjambment
U
ادامهء مطلب
the salient point
<idiom>
U
اصل مطلب
mattering
U
مطلب چیز
matters
U
مطلب چیز
clipped speech
U
حذف مطلب
hit the bull's-eye
<idiom>
U
به اصل مطلب رسیدن
lowdown
<idiom>
U
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
cliff-hangers
U
مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger
U
مطلب یا داستان جالب
cliff hanger
U
مطلب یا داستان جالب
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
Lets pass on (proceed) to the main issue.
U
برویم سر مطلب اصلی
round about
U
دور سر گرداندن مطلب
repeating label
U
برچسب یا مطلب مکرر
the matter is perplexed
U
مطلب پیچیده است
that is not the case
U
مطلب چنین نیست
hugger mugger
U
تنهایی مطلب محرمانه
The crux of the matter . The quintessence.
U
جان کلام ( مطلب )
comprehension test
U
ازمون فهم مطلب
under pledge of secrecy
U
با قول کتمان مطلب
Lets get to the point.
U
بپردازیم به اصل مطلب
to overleap oneself
U
از مطلب پرت شدن
for brevity's sake
U
از بهر کوتاه کردن مطلب
the matter was kept private
U
مطلب را پوشیده نگاه داشتند
overtype mode
U
حالت تایپ روی مطلب
the matter itself
[the situation itself ]
[ the thing itself]
U
این مطلب بخودی خود
to go into the matter
U
به این مطلب رسیدگی کردن
you must have know this
U
حتما` این مطلب را شمامیدانستید
circumgyration
U
دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
contraposition
U
قلب مطلب بطریق منفی
point of the agenda
U
اصل مطلب فهرست برنامه
the point is
U
اصل مطلب این است
typeover mode
U
حالت تایپ روی مطلب
To wonder from the main topic.
U
از مطلب اصلی دور افتادن
item of the agenda
U
اصل مطلب فهرست برنامه
the face remains
U
مطلب همانست که هست فرق نمیکند
doodad
U
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurs
U
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slur
U
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
doodads
U
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurred
U
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
diction
U
عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
We shall look into the matter in due ( good ) time .
U
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
to get down to the nitty-gritty
[to get down to brass tacks]
<idiom>
U
فوری به اصل مطلب رسیدن
[اصطلاح روزمره]
plate proof
U
نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
slurring
U
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
I wI'll not comment on this issue.
U
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist
U
کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
May be I can interest you in this issue .
U
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
catastasis
U
بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
palinode
U
قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
what matters is that ...
U
اصل مطلب
[چیزی که مهم است]
این است که ...
learning curve
U
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
the f. of a table
U
باید
must
U
باید
shall
U
باید
ought
U
باید
in due f.
U
باید
to have to
U
باید
should
U
باید
outh
U
باید
maun
U
باید
there is a rule that...
U
که باید.....
typeover
U
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
it is necessary for him to go
U
باید برود
as it deserves
U
چنانکه باید
it is to be noted that
U
باید دانست که
i ougth to go
U
باید رفت
one must go
U
باید رفت
i ougth to go
U
باید بروم
i must go
U
باید بروم
how shall we proceed
U
چه باید کرد
it is necessary to go
U
باید رفت
We have to go as well.
U
ما هم باید برویم .
i ought to go
U
باید بروم
ought
U
باید وشاید
It must be granted that …
U
باید تصدیق کر د که …
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
the needful
U
انچه باید کرد
to d. what to say
U
اندیشیدن که چه باید گفت
enow
U
بسنده انقدرکه باید
shall i go?
U
ایا باید بروم
I must leave at once.
باید فورا بروم.
meetly
U
چنانکه باید و شاید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
he must have gone
U
باید رفته باشد
he needs must go
U
ناچار باید برود
it is to be noted that
U
باید توجه کردکه
it is to be noted that
U
باید ملتفت بود که
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
to do a thing the right way
U
کاری راچنانکه باید
Let us see how it turns out.
U
باید دید چه از آب در می آید
you must go
U
شما باید بروید
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
U
باید سوخت و ساخت.
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
you might have come
U
باید امده باشید
chicane
U
مانعی که باید دور زد
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
you shoud rinse it in lukewarm water.
U
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do
U
اگر میدانستم چه باید کرد
She must be at least 40.
U
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
One must keep up with the times.
U
باید با زمان آهنگ بود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn?
U
به کدام طرف باید بپیچم؟
he is much to be pitted
U
بحالش باید رحم کرد
load
U
کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
some one must stay here
U
یک کسی باید اینجا بماند
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
backlog
U
کاری که باید انجام شود
backlogs
U
کاری که باید انجام شود
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads
U
کاری که باید انجام شود
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
U
بااین حقوق کم باید بسازم
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
operand
U
که باید توسط عملگرا اجرا شود
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
U
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
How many times do I have to tell you that …
U
چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking .
U
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
U
کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
U
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com