English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ani U سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
DTMF U روش شماره گیری با دستگاه تلفن که در آن هر شماره یک TONE ایجاد میکند مقایسه شود با Pulse Dialling
logs U شماره تلفن
auto U شماره تلفن
autos U شماره تلفن
telephone numbers U شماره تلفن
log U شماره تلفن
personal U شماره تلفن ها
telephone number U شماره تلفن
dialled U شماره گیری با تلفن
dialed U شماره گیری با تلفن
dial U شماره گیری با تلفن
dials U شماره گیری با تلفن
phone extension U شماره تلفن فرعی [مخابرات]
pulse dialling U شماره گیری تلفن از طریق ارسال پالسهایی روی خط
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
dialled U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dials U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialed U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
calling dial U صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
ATD U دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
dial up U استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
point of presence U شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
station number U شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
howler U صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
howlers U صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
cleek U چوب شماره 4 چوبی یا اهن شماره 1 گلف
count off U شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
acoustic coupler وسیله ای که به یک دستگاه تلفن وصل است و دادههای دوتایی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند تا در خط تلفن جریان پیدا کند
magneto exchange U مرکز تلفن خودکار با تلفن اندوکتوری
they exceeded us in number U شماره انها از شماره مابیشتر بود
telephony U مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود
private automatic branch exchange U یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
telephone booths U کیوسک تلفن کابین تلفن
telephone booth U کیوسک تلفن کابین تلفن
coupler U وسیلهای که به دستگاه تلفن وصل است و داده دودویی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند که روی یک خط تلفن قابل ارسال است
lay reference number U شماره ترتیب کاشتن مین شماره مشخصات مین کاشته شده
an isaiah flower U گلی که شماره و شکل پرچمهای ان با شماره و شکل مادگیهای ان برابر باشد
anisandrous flower U گلی که شماره و شکل پرچمهای ان با شماره و شکل مادگی ان برابر باشد
modem U وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
military impedimenta U شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
phones U تلفن تلفن زدن
phoning U تلفن تلفن زدن
phone U تلفن تلفن زدن
phoned U تلفن تلفن زدن
itself U خودش
himself U خودش
herself U خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own hand writing U بخط خودش
in his own similitude U مانند خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own name U به اسم خودش
in his own name U بخاطر خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
herself U خود ان زن خودش را
in his own similitude U بصورت خودش
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
It is her all right. U خود خودش است
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
chalk number U شماره سریال بار هوایی شماره سریال حرکت هوایی
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
telephone operation U طرز کار تلفن کار تلفن
stock number U شماره فنی انبار شماره انبار
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
telephone operator U تلفن چی
service man U تلفن چی
telephone circuit U خط تلفن
telephone line U خط تلفن
telephones U تلفن
telephone jack U جک تلفن
telephone code U کد تلفن
telephone U تلفن
telephoning U تلفن
telephoned U تلفن
phoned U تلفن
phoning U تلفن
phones U تلفن
phone U تلفن
operator U تلفن چی
operators U تلفن چی
line number U شماره خط
number U شماره
number generator U شماره زا
sixes U شماره شش
six U شماره شش
threes U شماره 3
three U شماره 3
numeral U شماره
numerals U شماره
the t. number U شماره کل
the total number U شماره کل
ones U شماره یک
one U شماره یک
ten U شماره 01
code U شماره
number U شماره
dyad U شماره دو
numbers U شماره
file number U شماره صف
radiotelephone U تلفن بی سیم
telephone box U کیوسک تلفن
party lines U خط خصوصی تلفن
speaking circuit U مدار تلفن
telephone directory U کتاب تلفن
telephone directories U کتاب تلفن
radiophone U تلفن بیسیم
radio telephony U تلفن بیسیم
headset U گوشی سر تلفن
headsets U گوشی سر تلفن
table telephone U تلفن رومیزی
hot U خط تلفن مستقیم
hotter U خط تلفن مستقیم
party line U خط خصوصی تلفن
handsets U تلفن در یک قطعه
earphone U گوشی تلفن
earphones U گوشی تلفن
telephone circuit U مدار تلفن
sound powered telephone U تلفن صوتی
residance telephone U تلفن منزل
telephone booth U کیوسک تلفن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com