English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rainwash U شسته شده بوسیله باران
scat U مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to buy something at an auction U چیزی را در [بوسیله] حراجی خریدن
wherewithal U چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
photosensitize U بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
towline U طناب یا ریسمانی که بوسیله ان چیزی را می کشند
fescue U چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
lugs U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugged U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugging U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lug U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
heuristic reason U دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
cast pearls before swine <idiom> U از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
dragrope U طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
rainsquall U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainstorm U باد و باران باران شدید
menticide U شستشوی مغزی
wash bottle U بطری شستشوی
brain washing U شستشوی مغزی
abstersion U شستشوی زخم
wash deck hose U لوله شستشوی پل ناو
acid sludge U لجن شستشوی با اسید
well development U توسعه و شستشوی چاه
stepwise elution analysis U تجزیه شستشوی پلهای
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
bathtubs U جای شستشوی بدن درحمام
bathtub U جای شستشوی بدن درحمام
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
lavage U انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
raining U باران
rains U باران
rainy U پر باران
rained U باران
rainless U بی باران
rain water آب باران
rain proof U ضد باران
pluvine U باران زا
drizzle U نم نم باران
hydrometeor U باران
pluvian U باران زا
pluvial U باران زا
drizzled U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
fine rain U باران
rainwater U اب باران
rain U باران
drizzles U نم نم باران
bombardments U گلوله باران
rainfall index U نمایه باران
sprinkle U پوش باران
sprinkled U پوش باران
sprinkles U پوش باران
raindrop U قطره باران
bombard U گلوله باران
bombarded U گلوله باران
udometer U باران سنج
rain gage U باران سنج
rain laden U باران ساز
rain check U بلیط باران
showering U درشت باران
showered U درشت باران
rainfall area U پهنه باران
rainfall gauge U باران سنج
shower U درشت باران
bombarding U گلوله باران
bombards U گلوله باران
fall out U باران رادیواکتیو
storm water overflow U سرریز اب باران
rainstorms U طوفان باران
dotterel U مرغ باران
cyclonic rain U باران چرخهای
sand blast U شن باران کردن
catchment U باران گیر
rainstorm U طوفان باران
fine rain U باران ریز
bombardment U گلوله باران
rainfall recorder U باران نگار
rainmaker U باران ساز
rainmaking U ایجاد باران
rainproof U عایق باران
to send down rain U باران فرستادن
raintight U باران ناپذیر
golden rain آتش باران
acid rain U باران اسیدی
blood rain U باران سرخ
pride of the morning U مه یا باران بامداد
petrel U مرغ باران
killdeer U مرغ باران
sleet U برف و باران
sleeted U برف و باران
sleeting U برف و باران
sleets U برف و باران
drizzling U نرمه باران
drizzles U نرمه باران
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
much rain U باران بسیار
ombrology U مبحث باران
ombrometer U باران سنج
rain gauge U باران سنج
orographic rain U باران کوهزاد
plovers U مرغ باران
plover U مرغ باران
much rain U باران زیاد
pash U باران شدید
mizzle U باران ریز
plenty of rain U باران کافی
drizzle U نرمه باران
pluvial dendation U باران ستردگی
pluviometry U باران سنجی
hydrometer U باران سنج
pluviosity U باران خیزی
showers U درشت باران
drizzled U نرمه باران
plenty of rain U باران فراوان
pluviometer U باران سنج
rain shower باران شدید
raindrops U قطره باران
hyetometer U باران سنج
pluvimeter U باران سنج
rain ga U باران سنج
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
rain prints U اثرهای چکه باران
cannonade U گلوله باران کردن
rainfall U ریزش باران بارنغگی
rainstorm U باران بوام باتوفان
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rainstorms U باران بوام باتوفان
pluviograph U باران سنج خودکار
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
typhoons U توفان همراه با باران
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
rainproof U مانع نفوذ باران
rainsquall U باران توام باتوفان
monsoon U باد و باران موسمی
impluvium U حوض باران گیر
monsoons U باد و باران موسمی
killdee U یکجور مرغ باران
typhoon U توفان همراه با باران
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
missiles U موشک باران کردن
storm water retention tank U منبعهای نگهدارنده اب باران
storm sewer U لوله فاضلاب اب باران
slugged U گلوله باران کردن
slugs U گلوله باران کردن
It was raining hard. U باران سختی می با رید
It was raining fast. U باران تندی می آمد
too much rain باران بیش از اندازه
totalizer U باران سنج دخیرهای
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
continuous rain بارش باران دائمی
weatherbeaten U باد و باران دیده
missile U موشک باران کردن
shoots U تیر باران کردن
shoot U تیر باران کردن
shell off U گلوله باران کردن
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
nimbus U وندی به معنای باران زا
nimbuses U وندی به معنای باران زا
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
intermittent rain بارش متناوب باران
stager U گرگ باران دیده
standard rain gage باران سنج معمولی
slug U گلوله باران کردن
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
Not all clouds bring rain. <proverb> U هر ابرى باران نیاورد.
dripstone U سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
impluvium U [حوض باران گیر در روم باستان]
To stone someone . U کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
parkas U نوعی کت برای محافظت از باد و باران
weatherworn U فرسوده در اثر باد و باران وهوا
shellproof U محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight U محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
bombardments U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet U روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
bombardment U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com