English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
participable U شرکت کردنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wadeable U کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
business group U شرکت سهامی [شرکت]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
discountable U کم کردنی
solvency U حل کردنی
refutable U رد کردنی
forfoitable U گم کردنی
challengeable U رد کردنی
rebuttable U رد کردنی
rebuttable U رو کردنی
confutable U رد کردنی
doable U کردنی
rejectable U رد کردنی
violable U غصب کردنی
fellable U قطع کردنی
filterable U صافی کردنی
farmable U زراعت کردنی
extraditable U تسلیم کردنی
extinguishable U خاموش کردنی
erasable U پاک کردنی
defensible U دفاع کردنی
erectile U راست کردنی
escapable U فرار کردنی
leviable U وضع کردنی
filtrable U صافی کردنی
insurable U بیمه کردنی
issuable U صادر کردنی
excludable U محروم کردنی
inscribable U محاط کردنی
interpretable U تفسیر کردنی
inflictable U تحمیل کردنی
inducible U وادار کردنی
includible U شامل کردنی
includable U شامل کردنی
impotable U وارد کردنی
importable U وارد کردنی
framable U درست کردنی
fleeceable U لخت کردنی
fixable U محکم کردنی
leasable U اجاره کردنی
eliminable U بیرون کردنی
palpable U پرماسیدنی حس کردنی
applicative U اعمال کردنی
appraisable U قیمت کردنی
assumable U فرض کردنی
assurable U بیمه کردنی
believable U باور کردنی
calculable U حساب کردنی
collectable U جمع کردنی
collectible U جمع کردنی
adoptable U اتخاذ کردنی
abolishable U منسوخ کردنی
tactile U لمس کردنی
enunciable U اعلام کردنی
suggestible U اشاره کردنی
suggestible U پیشنهاد کردنی
reprehensible U سرزنش کردنی
notifiable U اخطار کردنی
dispensable U صرفنظر کردنی
dispensable U معاف کردنی
conceivable U تصور کردنی
communicable U ابلاغ کردنی
declinable U صرف کردنی
defeasible U فسخ کردنی
demurrable U اشکال کردنی
denotable U دلالت کردنی
deprivable U محروم کردنی
devisable U تعبیه کردنی
tangibly U لمس کردنی
tangible U لمس کردنی
covetable U طمع کردنی
tractable U رام کردنی
compassable U احاطه کردنی
credible U باور کردنی
compellable U مجبور کردنی
concealable U پنهان کردنی
condemnable U محکوم کردنی
conquerable U فتح کردنی
constrainable U مجبور کردنی
contrivable U تدبیر کردنی
separable U جدا کردنی
seizable U ضبط کردنی
wettable U خیس کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
weighable U وزن کردنی
steerable U هدایت کردنی
storable U انبار کردنی
spottable U پیدا کردنی
interchangeable U با هم عوض کردنی
subduable U مطیع کردنی
sinkable U نشست کردنی
smokable U دود کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
smokeable U دود کردنی
spendable U خرج کردنی
subjugable U مطیع کردنی
submergible U غوطه ور کردنی
wadable U توده کردنی
wadable U کپه کردنی
thinkable U فکر کردنی
vindicatory U ثابت کردنی
vindicable U حمایت کردنی
triable U ازمایش کردنی
tarnishable U کدر کردنی
tameable U رام کردنی
supposable U فرض کردنی
suppressible U متوقف کردنی
surmountable U برطرف کردنی
tamable U رام کردنی
referable U مراجعه کردنی
opposable U مخالفت کردنی
receivable U دریافت کردنی
relatable U نقل کردنی
refillable U دوباره پر کردنی
fair game U مسخره کردنی
quotable U نقل کردنی
partible U جدا کردنی
persuadable U وادار کردنی
persuasible U وادار کردنی
iterable U تکرار کردنی
pracitcable U گذار کردنی
preachable U وعظ کردنی
operable U عمل کردنی
repealable U لغو کردنی
punishability U مجازات کردنی
satisfiable U راضی کردنی
resectable U قطع کردنی
predicable U اطلاق کردنی
pracitcable U عبور کردنی گذشتنی
likly U باور کردنی احتمالی
fixture U لوازم نصب کردنی
supposable U تصور کردنی مفروض
likelier U باور کردنی احتمالی
missile U اسلحه پرتاب کردنی
manipulatory U با دست درست کردنی
traceable U جستجو کردنی یافتنی
perceivable U مشاهده کردنی دیدنی
manageably U بطور اداره کردنی
likeliest U باور کردنی احتمالی
likely U باور کردنی احتمالی
manipular U با دست درست کردنی
bills receivable U براتهای دریافت کردنی
perceivable U درک کردنی محسوس
get at able یافتنی پیدا کردنی
missiles U اسلحه پرتاب کردنی
contrivable U اختراع کردنی اندیشیدنی
reprouducible U دوباره درست کردنی
saveable U پس انداز کردنی اندوختنی
injection U داروی تزریق کردنی
exigible U خواستنی مطالبه کردنی
sinkable U غرق کردنی یاشدنی
eradicable U قلع و قمع کردنی
impugnable U رد کردنی قابل تکذیب
tax-deductible U کسر کردنی از مالیات
probable U باور کردنی امر احتمالی
vanquishable U پیروز شدنی غلبه کردنی
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
useable U قابل استفاده مصرف کردنی
expressible U قابل افهار بیان کردنی
violable U تجاوز کردنی تخطی پذیر
comparable U قابل مقایسه مانند کردنی
usable U قابل استفاده مصرف کردنی
vindicable U قابل دفاع ثابت کردنی
practicable U صورت پذیر عبور کردنی
bills payable برات های پرداخت کردنی
eliminable U حذف کردنی برطرف شدنی
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
presentative U قابل تقدیم درک کردنی
framable U تنظیم کردنی ترتیب دادنی
supportable U حمایت کردنی تاب اوردنی
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
prunello U یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
oxford india paper U یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
rasher U ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
prunelle U یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
rashers U ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com