Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
finance company
U
شرکت تامین مالی
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
They have come out with a new gimmick to attract customers .
U
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
one should not drop the pilot
U
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
corporate model
U
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
U
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
adobe
U
شرکت نرم افزاری که محصولات Acrobat و ATM و PostScript را تولید کرده است
faults
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
faulted
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
She has emotional entanglements (involvement ) .
U
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
clogged ink jet nozzles
U
اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
fiscal
U
مالی
finances
U
مالی
financed
U
مالی
finance
U
مالی
financing
U
مالی
financial
U
مالی
monetary
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
pecuniary
U
مالی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
financial management
U
مدیریت مالی
unction
U
روغن مالی
financial period
U
دوره مالی
embrocations
U
روغن مالی
financial plan
U
برنامه مالی
spiel
U
شیره مالی
rough usage
U
دست مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
embrocation
U
روغن مالی
financially
U
از نظر مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
financial e.
U
متخصص مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
self support
U
استقلال مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
roughcast
U
گل مالی شده
financier
U
متخصص مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
financiers
U
متخصص مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
snow job
U
ماست مالی
Mali
U
کشور مالی
fiscal years
U
دوره مالی
financial years
U
سال مالی
fiscal year
U
سال مالی
chamberlains
U
نافر مالی
chamberlain
U
نافر مالی
fiscal years
U
سال مالی
anointment
U
پماد مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
financial policy
U
سیاست مالی
financial position
U
وضعیت مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
non pecuniary
U
غیر مالی
financial status
U
وضع مالی
fiscal
U
سال مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
financial year
U
سال مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
fiscal year
U
دوره مالی
financial crisis
U
بحران مالی
finance house
U
موسسه مالی
credits
U
اعتبار مالی
funded
U
اعتبار مالی
fund
U
اعتبار مالی
financial affairs
U
امور مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
taction
U
دست مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
mart
U
بازار مالی
financial market
U
بازار مالی
crediting
U
اعتبار مالی
credited
U
اعتبار مالی
padding
U
لگد مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
finance officer
U
افسر مالی
illinition
U
روغن مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
felting
U
نمد مالی
subsidy
U
کمک مالی
credit
U
اعتبار مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
financial assets
U
موجودی مالی
in low water
U
در تنگی مالی
financial bill
U
لایحه مالی
sustention
U
استعانت مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
financial budget
U
بودجه مالی
subvention
U
کمک مالی
sustentation
U
استعانت مالی
subsidization
U
کمک مالی
waxing
U
موم مالی
financial centers
U
مراکز مالی
sparge
U
گل مالی کردن
financial circles
U
محافل مالی
slobbery
U
لجن مالی
inunction
U
روغن مالی
current income
U
درامد یک سال مالی
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
inuct
U
روغن مالی کردن
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
anoints
U
روغن مالی کردن
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
roughest
U
دست مالی کردن
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
embrocate
U
روغن مالی کردن
spiel
U
شیره مالی کردن
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
felt
U
نمد مالی کردن
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
anointing
U
روغن مالی کردن
rough
U
دست مالی کردن
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
anoint
U
روغن مالی کردن
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
tallow
U
پیه مالی کردن
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
scrabbling
U
دست مالی کردن
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
aid package
U
بسته کمک مالی
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
financial accounts
حساب های مالی
scrabbles
U
دست مالی کردن
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
scrabble
U
دست مالی کردن
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
anointment
U
روغن مالی تدهین
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
scrabbled
U
دست مالی کردن
visible
U
پیدا
visibility
U
پیدا
indiscernible able
U
نا پیدا
apparent
U
پیدا
phenomenal
U
پیدا
phenomenally
U
پیدا
prosilient
U
پیدا
a rare bird
U
کم پیدا
axiomatical
U
پیدا
in a good light
U
پیدا
groped
U
دست مالی کورمالی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com