Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
finance company
U
شرکت تامین مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
deficit financing
U
تامین مالی از راه کسر بودجه
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
supply company
U
شرکت تامین کننده
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
corporate model
U
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
garnishee
U
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
garnishment
U
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remand
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
communication security account
U
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
monetary
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
finance
U
مالی
financed
U
مالی
finances
U
مالی
fiscal
U
مالی
financing
U
مالی
pecuniary
U
مالی
financial
U
مالی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
financial assets
U
موجودی مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
financial bill
U
لایحه مالی
financial budget
U
بودجه مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
financial circles
U
محافل مالی
financial centers
U
مراکز مالی
financial crisis
U
بحران مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
financial e.
U
متخصص مالی
financial period
U
دوره مالی
financial policy
U
سیاست مالی
financial management
U
مدیریت مالی
financial position
U
وضعیت مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial status
U
وضع مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
credits
U
اعتبار مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
subsidization
U
کمک مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
financial plan
U
برنامه مالی
fund
U
اعتبار مالی
chamberlains
U
نافر مالی
chamberlain
U
نافر مالی
fiscal year
U
دوره مالی
fiscal year
U
سال مالی
financial years
U
سال مالی
financial year
U
سال مالی
funded
U
اعتبار مالی
slobbery
U
لجن مالی
roughcast
U
گل مالی شده
financier
U
متخصص مالی
financiers
U
متخصص مالی
fiscal
U
سال مالی
fiscal years
U
سال مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
felting
U
نمد مالی
finance house
U
موسسه مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
finance officer
U
افسر مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
financial affairs
U
امور مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
fiscal years
U
دوره مالی
financially
U
از نظر مالی
embrocations
U
روغن مالی
embrocation
U
روغن مالی
anointment
U
پماد مالی
rough usage
U
دست مالی
sustentation
U
استعانت مالی
crediting
U
اعتبار مالی
waxing
U
موم مالی
padding
U
لگد مالی
credited
U
اعتبار مالی
subvention
U
کمک مالی
snow job
U
ماست مالی
subsidy
U
کمک مالی
self support
U
استقلال مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
spiel
U
شیره مالی
credit
U
اعتبار مالی
mart
U
بازار مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
inunction
U
روغن مالی
Mali
U
کشور مالی
unction
U
روغن مالی
in low water
U
در تنگی مالی
illinition
U
روغن مالی
sparge
U
گل مالی کردن
non pecuniary
U
غیر مالی
financial market
U
بازار مالی
sustention
U
استعانت مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
taction
U
دست مالی
water supply
U
تامین اب
securement
U
تامین
security
U
تامین
water supplies
U
تامین اب
safety
U
تامین
securing
U
تامین
hedging
U
تامین
cover
U
تامین
coverings
U
تامین
covers
U
تامین
safety limit
U
حد تامین
rough
U
دست مالی کردن
anoints
U
روغن مالی کردن
spiel
U
شیره مالی کردن
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
roughest
U
دست مالی کردن
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
anoint
U
روغن مالی کردن
anointment
U
روغن مالی تدهین
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
anointing
U
روغن مالی کردن
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
scrabbling
U
دست مالی کردن
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
aid package
U
بسته کمک مالی
scrabble
U
دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
scrabbled
U
دست مالی کردن
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
scrabbles
U
دست مالی کردن
felt
U
نمد مالی کردن
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
financial accounts
حساب های مالی
current income
U
درامد یک سال مالی
inuct
U
روغن مالی کردن
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
embrocate
U
روغن مالی کردن
tallow
U
پیه مالی کردن
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
coverings
U
تامین کردن
financiers
U
تامین اعتبارکننده
secures
U
تامین شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com