Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
Other Matches
gather headway
U
شروع به جلو رفتن
gather sternway
U
شروع به عقب رفتن
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
start off
U
شروع کردن شروع شدن
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
embarks
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
embark upon
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
warm up
U
شروع کردن به کار
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
launches
U
شروع کردن حمله
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
launch
U
شروع کردن حمله
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
do up
U
شروع بکار کردن
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
tune up
U
شروع باواز کردن
launched
U
شروع کردن حمله
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
to start
U
شروع کردن به دویدن
launching
U
شروع کردن حمله
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
to open fire
U
شروع به اتش کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting to commit murder
U
شروع کردن به قتل عمد
attempting to commit rape
U
شروع کردن به تجاوز جنسی
to come to one's senses
U
شروع به فکر عاقلانه کردن
attempting
U
قصد کردن شروع به جرم
attempted
U
قصد کردن شروع به جرم
attempts
U
قصد کردن شروع به جرم
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
attempt
U
قصد کردن شروع به جرم
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
begin
U
اغاز نهادن شروع کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
begins
U
اغاز نهادن شروع کردن
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
go off
<idiom>
U
شروع به زنگ زدن کردن
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
take off
U
جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to be fever began to a bate
U
تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to struck up
U
بهم زدن شروع بزدن کردن
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
indent
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
to start an argument with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
indents
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiating
U
اغاز کردن شروع کردن
push off
<idiom>
U
ترک کردن ،شروع کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
initiate
U
اغاز کردن شروع کردن
initiates
U
اغاز کردن شروع کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
initiated
U
اغاز کردن شروع کردن
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
initiation
U
شروع کار شروع
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out
<idiom>
U
اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
slant
U
کج رفتن کج کردن
slants
U
کج رفتن کج کردن
slanted
U
کج رفتن کج کردن
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
mopping up
U
پاک کردن رفتن
ducked
U
زیر اب رفتن غوض کردن
duck
U
زیر اب رفتن غوض کردن
get on
U
پیش رفتن کار کردن
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
get a wiggle on
<idiom>
U
عجله کردن با شتاب رفتن
ducks
U
زیر اب رفتن غوض کردن
put off
U
تاخیر کردن طفره رفتن
get off
U
روانه کردن عقب رفتن از
to go along
U
همراه رفتن همراهی کردن
duckings
U
زیر اب رفتن غوض کردن
pierce
U
رخنه کردن فرو رفتن
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walks
U
گردش کردن پیاده رفتن
to go on
U
جلوتر رفتن سلوک کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
walked
U
گردش کردن پیاده رفتن
pierces
U
رخنه کردن فرو رفتن
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
mouch
U
راه رفتن دولادولاراه رفتن
wastes
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
bypasses
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuates
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
drifts
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuated
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drift
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypass
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
waste
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuate
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypassed
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
sinuating
U
حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
seesaw
U
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
marching
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marched
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
tramps
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
march
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
tramp
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramped
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
to abscond
[from]
<idiom>
U
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
To start from scratch.
U
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
to fall to
U
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
U
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
To quicken ones pace .
U
قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out
<idiom>
U
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
extending
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better
U
برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
pace lap
U
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com