English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
out act U بهتر انجام دادن از
You're improving. <idiom> U دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
self- U سیستمی که معمولاگ در هنگام شروع بررسیهای ابتدایی را انجام میدهد
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
initiation U شروع کار شروع
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
the more better the best U بهتر
better U بهتر
so much the better for me U بهتر من
better than U بهتر از
so much the better U چه بهتر
all the better U چه بهتر
modifies U بهتر کردن
ameliorated U بهتر کردن
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
modifying U بهتر کردن
amelioration U بهتر شدن
to change to the better U بهتر شدن
cote U بهتر بودن از
preferably U بطور بهتر
modify U بهتر کردن
ameliorates U بهتر کردن
the best of all U از همه بهتر
meliorate U بهتر شدن
above rubies U بهتر از یاقوت
on the mend <idiom> U بهتر شدن
ameliorator U بهتر کننده
meliorative U بهتر شونده
ameliorating U بهتر کردن
ameliorate U بهتر کردن
So much the better. U دیگه بهتر
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
ameliorative U بهتر شونده
tea is preferable to water U چایی از اب بهتر است
it was no better U هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
he works better U او بهتر کار میکند
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
outplay U بازی بهتر از حریف
ammunition modification U بهتر سازی مهمات
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
modification U بهتر کردن مدل
the better plan is to U بهتر این است که .....
I feel it is appropriate ... U به نظر من بهتر است که ...
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
it peels better U بهتر پوست ان کنده میشود
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
i know you better than he U من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home U بهتر است در خانه بمانم
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
rounding U ایجاد دید بهتر در گرافیک
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
hardening and temper U بهتر کردن تشویه ی فولاد
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
soil improvement U بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
outshoot U تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Are you feeling any better? U آیا حال شما کمی بهتر است؟
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
He is the best physician as physicians go. U نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
sight window U بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lagged U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
every cloud has a silver lining <idiom> U [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
Half a loaf is better than no bread . <proverb> U نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
workgroup U خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs U مال ما بهتر از مال انها بود
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
beginnings U شروع
openings U شروع
opening U شروع
open fire U شروع
get-go <idiom> U شروع
right of begin U حق شروع
beginning U شروع
inception U شروع
onset U شروع
kick-off <idiom> U شروع
inchoation U شروع
kick off U شروع
incipience or ency U شروع
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
terminus a que U نقطه شروع
trig U خط شروع مسابقه
touch off <idiom> U شروع کاری
take up <idiom> U شروع کردن
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
take on <idiom> U شروع به همکاری
come to <idiom> U شروع کاری
start in <idiom> U شروع کار
shove off <idiom> U شروع ،ترک
set in U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
kick off <idiom> U شروع کردن
start bit U بیت شروع
start element U عنصر شروع
start key کلید شروع
start of heading U شروع عنوان
streek U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
start of taxt U شروع متن
starting gate U دروازه شروع
starting block U سکوی شروع
to strike into U شروع کردن
starters U شروع کننده
splash line U خط شروع غواصی
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
zeros U محل شروع
zeroes U محل شروع
warm start U شروع گرم
zero U محل شروع
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
tee off U شروع کردن
start signal U علامت شروع
embarked U شروع کردن
commences U شروع کردن
began U شروع کرده
commencing U شروع کردن
firing line U خط شروع تیراندازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com