Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prerequisite
U
شرط قبلی لازمه امری
prerequisites
U
شرط قبلی لازمه امری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
postulated
U
لازمه
postulates
U
لازمه
postulating
U
لازمه
postulate
U
لازمه
preequisite
U
لازمه
requirement
U
لازمه
requisite
U
لازمه احتیاج
material to happiness
U
لازمه خوشی
qualified
U
واجد شرایط لازمه
prerequisites
U
پیش بایست لازمه
prerequisite
U
پیش بایست لازمه
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
light is necessary to life
U
روشنایی لازمه زندگی است
circumstantiate
U
امارات لازمه را تهیه کردن
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
duplication check
U
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
imperative
U
امری
magistral
U
امری
imperatives
U
امری
fiats
U
امری
fiat
U
امری
jussive
U
کلمهء امری
factually
U
حقیقت امری
imperative statement
U
حکم امری
factual
U
حقیقت امری
jussive
U
حالت امری
nonfeasance
U
قصور در انجام امری
whipping boy
U
وجه المصالحه امری
committing
U
متعهدبانجام امری نمودن
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
committed
U
متعهدبانجام امری نمودن
commits
U
متعهدبانجام امری نمودن
commit
U
متعهدبانجام امری نمودن
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
precognition
U
الهام قبل ازوقوع امری
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
that is a thing
U
این امری است علیحده
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight
U
درک یا فهم امری که واقع شده
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
logistics
U
شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
predecessors
U
قبلی
foregone
U
قبلی
ex-
U
قبلی
preceding
U
قبلی
prior
U
قبلی
fore
U
قبلی
predecessor
U
قبلی
previous
U
قبلی
ex
U
قبلی
aforetime
U
قبلی
one-time
U
قبلی
late war
U
جنگ قبلی
premeditatedly
U
با اندیشه قبلی
prefiguration
U
تصور قبلی
precompression
U
تراکم قبلی
precognition
U
اطلاع قبلی
pre arrangement
U
قرار قبلی
prefiguration or prefigurement
U
نمایش قبلی
forethought
U
اندیشه قبلی
pre arrengement
U
قرار قبلی
premonitions
U
اخطار قبلی
preformation
U
تشکیل قبلی
preexistence
U
موجودیت قبلی
preconidtion
U
شرط قبلی
predesignation
U
تعیین قبلی
preengagement
U
تعهد قبلی
foretype
U
نمونه قبلی
foretoken
U
اعلام قبلی
pregiurement
U
احتساب قبلی
at sight
U
بی مطالعه قبلی
foreordainment
U
حکم قبلی
foredoom
U
محکومیت قبلی
prepossession
U
تصرف قبلی
premonition
U
اخطار قبلی
backgrounds
U
معلومات قبلی
chains
U
از کلمه قبلی
chain
U
از کلمه قبلی
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
premeditation
U
قصد قبلی
preoccupation
U
اشغال قبلی
predilections
U
تمایل قبلی
preoccupations
U
اشغال قبلی
presupposition
U
فرض قبلی
predilection
U
تمایل قبلی
predispostion
U
تمایل قبلی
presuppositions
U
فرض قبلی
previous work
U
کارهای قبلی
forewarning
U
اخطار قبلی
premeditated
U
با قصد قبلی
background
U
معلومات قبلی
pretreatment
U
معالجه قبلی
prognostication
U
تشخیص قبلی مرض
prognostications
U
تشخیص قبلی مرض
pre indexing
U
شاخص گذاری قبلی
off the cuff
<idiom>
U
بدون آمادگی قبلی
pre indexing
U
فهرست سازی قبلی
pre engaged
U
دارای تعهد قبلی
premonitory
U
متضمن اخطار قبلی
malice aforethought
U
سوء نیت قبلی
bias
U
ولتاژ قبلی دادن
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
prelibation
U
ازمایش یانوشیدن قبلی
as you were
U
به حالت قبلی برگردید
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
at ten minutes notice
U
با ده دقیقه اخطار قبلی
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
forebedement
U
اخبار قبلی پیشگویی
biases
U
ولتاژ قبلی دادن
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
prepossession
U
اشغال قبلی تمایل بیجهت
prenotion
U
احساس قبلی نسبت بچیزی
prognosticate
U
تشخیص دادن قبلی مرض
prognosticator
U
تشخیص دهنده قبلی مرض
quondam
U
قبلی مربوط به چندی قبل
a priori
U
بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prefiguration or prefigurement
U
تشبیه از پیش تصور قبلی
prefiguration
U
پیش بینی احتساب قبلی
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
sight-reads
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
premonitions
U
برحذر داشتن فکر قبلی
sneak previews
U
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sight-read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
premisses
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
premised
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
sight-read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reads
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
premise
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
sight-reading
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sneak preview
U
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premonition
U
برحذر داشتن فکر قبلی
inherited error
U
خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
pre condition
U
شرط لازم الاجرای قبلی
free wheeling
U
بازی بدون نقشه قبلی
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine
U
موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
foretaste
U
ازمایش قبلی پیش بینی کردن
Do not do any thing without due reflection .
U
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
cancels
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
go off half-cocked
<idiom>
U
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
post edit
U
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
cancelling
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
zero hour
U
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
cancel
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
warp tension
U
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undo
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undoes
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
package shows
U
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
U
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
prolepsis
U
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
predicted log racing
U
مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
counter disengagement
U
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
Can I make an appointment for friday?
U
آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
impulsive
U
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
incremental backup
U
تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
random access
U
فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
sequential
U
مدار منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت منط قی ورودی قبلی دارد
palinode
U
قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
reconstitute
U
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted
U
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes
U
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting
U
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
cob web theorem
U
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
readout
U
وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com