Perdic | شرایط پذیرش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	admission requirements U	شرایط پذیرش

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	assenting U	پذیرش
	acceptation U	پذیرش
	patients U	پذیرش
	patient U	پذیرش
	admissions U	پذیرش
	admission U	پذیرش
	acceptance U	پذیرش
	adoption U	پذیرش
	assents U	پذیرش
	inductions U	پذیرش
	induction U	پذیرش
	acceptance limit U	حد پذیرش
	receptions U	پذیرش
	assent U	پذیرش
	reception U	پذیرش
	admittance U	پذیرش
	acceptances U	پذیرش
	intake U	پذیرش
	intakes U	پذیرش
	assented U	پذیرش
	receptivity U	قدرت پذیرش
	acceptance of offer U	پذیرش پیشنهاد
	face the music <idiom> U	پذیرش نسخه
	cry uncle <idiom> U	پذیرش شکست
	imprimatur U	تصویب پذیرش
	induction station U	مرکز پذیرش
	acceptance test	آزمون پذیرش
	sufficiently <adv.> U	قابل پذیرش
	reception U	دریافت پذیرش
	magnetic susceptibility U	پذیرش مغناطیسی
	rejection U	عدم پذیرش
	group acceptance U	پذیرش گروهی
	admission U	پذیرش به بیمارستان
	Reception U	پذیرش هتل
	receptionist U	متصدی پذیرش
	adequately [sufficiently] <adv.> U	قابل پذیرش
	repulsion U	عدم پذیرش
	sufficing <adj.> U	قابل پذیرش
	sufficient <adj.> U	قابل پذیرش
	receptions U	دریافت پذیرش
	social acceptance U	پذیرش اجتماعی
	refusing U	عدم پذیرش
	refuse U	عدم پذیرش
	refused U	عدم پذیرش
	selective admission U	پذیرش انتخابی
	refuses U	عدم پذیرش
	admission rate U	میزان پذیرش
	admission port U	دریچه پذیرش
	admission of liability U	پذیرش تعهدات
	satisfactory <adj.> U	قابل پذیرش
	good [sufficient] <adj.> U	قابل پذیرش
	adequate <adj.> U	قابل پذیرش
	acceptable U	قابل پذیرش
	acceptable <adj.> U	قابل پذیرش
	tolerability U	قابلیت پذیرش
	hire out <idiom> U	پذیرش برای شغل
	college admission tests	آزمونهای پذیرش دانشجو
	rejects U	عدم پذیرش چیزی
	susceptive U	پذیرنده اماده پذیرش
	rejecting U	عدم پذیرش چیزی
	bankable U	قابل پذیرش در بانک
	receptee U	افراد مورد پذیرش
	impassablility U	غیر قابل پذیرش
	readiness to accept	آمادگی برای پذیرش
	reject U	عدم پذیرش چیزی
	application study U	بررسی پذیرش اماد
	take a back seat <idiom> U	پذیرش پستترین مقام
	rejected U	عدم پذیرش چیزی
	receive U	پذیرش داده از یک خط ارتباطی
	denials U	عدم پذیرش حاشا
	susceptible U	حساس مستعد پذیرش
	acceptability U	قابلیت پذیرش پسندیدگی
	denial U	عدم پذیرش حاشا
	receives U	پذیرش داده از یک خط ارتباطی
	reception U	قدرت پذیرش پذیرایی کردن
	acceptance sampling U	پذیرش کالاپس از نمونه برداری
	hearing of evidence U	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
	receptions U	قدرت پذیرش پذیرایی کردن
	taking of evidence U	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
	americanization U	پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
	emergency admission U	پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
	keyboard send receive U	صفحه کلید ارسال- پذیرش
	ksr U	کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
	market acceptance U	پذیرش کالا توسط بازار
	declaration of intention U	افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
	sensate U	اماده پذیرش حس احساس کردن
	take one's own medicine <idiom> U	پذیرش محاکمه بدون شکایت
	to refuse somebody admittance to something U	پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
	write off <idiom> U	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
	throw up one's hands <idiom> U	توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
	freeload <idiom> U	پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
	accepts U	سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
	interactive U	برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
	accepting U	سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
	accept U	سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
	terms U	شرایط
	terming U	شرایط
	term U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	conditions U	شرایط
	termed U	شرایط
	to go down [in a particular way] with somebody U	برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
	legal U	عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
	necessary conditions U	شرایط لازم
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	present conditions U	شرایط فعلی
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	payment terms U	شرایط پرداخت
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	qalified U	واجد شرایط
	implied terms U	شرایط ضمنی
	implied terms U	شرایط تلویحی
	given conditions U	شرایط معینه
	initial condition U	شرایط اولیه
	mutual terms U	شرایط متقابل
	light conditions U	شرایط نور
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	makings U	شرایط لازم
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	given conditions U	شرایط معلوم
	competition conditions U	شرایط رقابت
	usual conditions U	شرایط معمول
	terms of trade U	شرایط مبادله
	qulifications U	واجد شرایط
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	working conditions U	شرایط کار
	ball game U	شرایط وضعیت
	terms of trade U	شرایط معامله
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	settlement terms U	شرایط تسویه
	shipping terms U	شرایط حمل
	terms of shipment U	شرایط حمل
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	spring conditions U	شرایط بهاری
	stability conditions U	شرایط ثبات
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	ball games U	شرایط وضعیت
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	fair play U	شرایط برابر
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	qualification U	واجد شرایط
	qualification U	وضعیت شرایط
	plateaux U	شرایط پایا
	boundary conditions U	شرایط حدی
	qualifies U	واجد شرایط
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	delivery terms U	شرایط تحویل
	plateaus U	شرایط پایا
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	average conditions U	شرایط عادی
	average conditions U	شرایط متوسط
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	actude conditions U	شرایط شدید
	actude conditions U	شرایط حاد
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	qualified U	واجد شرایط
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	requirements U	شرایط لازم
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	final cinditions U	شرایط پایانی
	final cinditions U	شرایط فینال
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	eligible U	واجد شرایط
	qualify U	واجد شرایط
	plateau U	شرایط پایا
	dis qualified U	فاقد شرایط
	existing circumstances U	شرایط موجود
	credit terms U	شرایط اعتبار
	qualifications U	شرایط لازم
	conditions U	شرایط اوضاع
	bona fide U	واجد شرایط
	focussing U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	focuses U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	focused U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	focusses U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	focussed U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	reception station U	پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
	focus U	پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
	quantified U	واجد شرایط شدن
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی