Perdic | شرایط پایا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	plateau U	شرایط پایا
	plateaus U	شرایط پایا
	plateaux U	شرایط پایا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	permanent U	پایا
	stable U	پایا
	stables U	پایا
	constant U	پایا
	reliable U	پایا
	abiding U	پایا
	monostable U	تک پایا
	lasting U	پایا
	perennials U	پایا
	perennial U	پایا
	constants U	پایا
	durable U	پایا
	steady state U	حالت پایا
	monostable flip flop U	الاکلنگ تک پایا
	persistent U	پایا مداوم
	stable state U	حالت پایا
	immortelle U	جاویدان گل پایا
	mosatble circuit U	مدار تک پایا
	sundials U	ترمس پایا
	sundial U	ترمس پایا
	segolily U	زنبق پایا
	multistable U	چند پایا
	permanent flow U	بده پایا
	permanent flow U	ابدهی پایا
	steady state approximation U	تقریب حالت پایا
	self perpetuation U	پایا درنفس خود
	steady state flow U	جریان با حالت پایا
	steady state theory U	نظریه حالت پایا
	permanent deformation U	تغییر شکل پایا
	steady state wave motion U	حرکت موجی پایا
	steady state conduction U	رسانش با حالت پایا
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	conditions U	شرایط
	term U	شرایط
	termed U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terming U	شرایط
	terms U	شرایط
	implied terms U	شرایط تلویحی
	delivery terms U	شرایط تحویل
	given conditions U	شرایط معینه
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	credit terms U	شرایط اعتبار
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	makings U	شرایط لازم
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	existing circumstances U	شرایط موجود
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	initial condition U	شرایط اولیه
	light conditions U	شرایط نور
	implied terms U	شرایط ضمنی
	final cinditions U	شرایط پایانی
	given conditions U	شرایط معلوم
	dis qualified U	فاقد شرایط
	final cinditions U	شرایط فینال
	mutual terms U	شرایط متقابل
	spring conditions U	شرایط بهاری
	stability conditions U	شرایط ثبات
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	qulifications U	واجد شرایط
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	terms of trade U	شرایط معامله
	terms of trade U	شرایط مبادله
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	working conditions U	شرایط کار
	ball game U	شرایط وضعیت
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	terms of shipment U	شرایط حمل
	necessary conditions U	شرایط لازم
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	payment terms U	شرایط پرداخت
	present conditions U	شرایط فعلی
	qalified U	واجد شرایط
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	settlement terms U	شرایط تسویه
	shipping terms U	شرایط حمل
	ball games U	شرایط وضعیت
	actude conditions U	شرایط حاد
	actude conditions U	شرایط شدید
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	qualifications U	شرایط لازم
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	qualification U	وضعیت شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	bona fide U	واجد شرایط
	conditions U	شرایط اوضاع
	qualified U	واجد شرایط
	qualify U	واجد شرایط
	fair play U	شرایط برابر
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	qualifies U	واجد شرایط
	requirements U	شرایط لازم
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	boundary conditions U	شرایط حدی
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	usual conditions U	شرایط معمول
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	eligible U	واجد شرایط
	average conditions U	شرایط عادی
	average conditions U	شرایط متوسط
	competition conditions U	شرایط رقابت
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	qualified U	دارای شرایط لازم
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	meet U	مطابق شرایط بودن
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	quantified U	واجد شرایط شدن
	meets U	مطابق شرایط بودن
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	quantify U	واجد شرایط شدن
	entry group U	گروه واجد شرایط
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	come into one's own <idiom> U	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
	Are you prepared to accept my conditions? U	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
	size up <idiom> U	بسته به شرایط ،برانداز کردن
	restructures U	شرایط وام را عوض کردن
	fall back U	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
	restructured U	شرایط وام را عوض کردن
	restructure U	شرایط وام را عوض کردن
	entry group U	واجدین شرایط تخصصی شغلی
	get in the swing of things <idiom> U	به شرایط جدید عادت کردن
	time utility U	بهره گیری از شرایط زمانی
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط
	climate for growth U	شرایط لازم برای رشد
	disqualifies U	فاقد شرایط لازم دانستن
	reasonableness of terms in contract U	معقول بودن شرایط قرارداد
	debt rescheduling U	تجدید نظر در شرایط وام
	disqualifying U	فاقد شرایط لازم دانستن
	loan conversion U	تجدید نظر در شرایط وام
	disqualify U	فاقد شرایط لازم دانستن
	desirability U	درجه تمایل شرایط مطلوب
	ligting conditions U	شرایط روشنایی نسبتهای نور
	disqualified U	فاقد شرایط لازم دانستن
	However difficult the circumstances [are] , ... U	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
	dead duck <idiom> U	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
	reschedule U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	rescheduled U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	reschedules U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	rescheduling U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	qualified person U	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
	make the best of <idiom> U	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
	eligible U	واجد شرایط برای انتخاب شدن
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	put someone in the picture <idiom> U	شرایط را شرح دادن برای کسی
	demand oriented pricing U	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
	play it by ear <idiom> U	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
	to satisfy conditions U	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
	let (something) ride <idiom> U	ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
	To preserve the status quo . U	وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
	To stipulate. U	شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
	differential effects U	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
	ineligibly U	بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب