Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
shipping
U
کشتیرانی
navigation
U
کشتیرانی
shipping line
U
خط کشتیرانی
liners
U
خط کشتیرانی
sailing
U
کشتیرانی
liner
U
خط کشتیرانی
nautical
U
مربوط به کشتیرانی
chamber of shipping
U
اتاق کشتیرانی
commercial marine
U
کشتیرانی تجارتی
shipping conference
U
کنفرانس کشتیرانی
shipping company
U
شرکت کشتیرانی
shipping
U
کشتیرانی ناوگان
navigated
U
کشتیرانی کردن
sailable
U
قابل کشتیرانی
cabotage
U
کشتیرانی ساحلی
navigable
U
قابل کشتیرانی
navigating
U
کشتیرانی کردن
navigates
U
کشتیرانی کردن
navigate
U
کشتیرانی کردن
navigability
U
قابلیت کشتیرانی
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
water supply to navigation
U
تامین اب کانال کشتیرانی
liner trade
U
کشتیرانی منظم تجاری
cargo liners
U
خط کشتیرانی مخصوص بار
conference freight rate
U
نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
fairway
U
مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairways
U
مسیر قابل کشتیرانی کانال
coasters
U
کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
coaster
U
کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
fairway
U
قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
fairways
U
قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
sudd
U
توده شناور علف و نی که دررود نیل مانع کشتیرانی میشود
sail
U
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage
U
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
sailed
U
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sailings
U
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage
U
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
conditions
U
شرایط
term
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
terming
U
شرایط
terms
U
شرایط
termed
U
شرایط
implied terms
U
شرایط تلویحی
credit terms
U
شرایط اعتبار
given conditions
U
شرایط معلوم
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
conference terms
U
شرایط کنفرانس
implied terms
U
شرایط ضمنی
conditions of purchase
U
شرایط خرید
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
condition of readiness
U
شرایط امادگی
delivery terms
U
شرایط تحویل
dis qualified
U
فاقد شرایط
marginal conditions
U
شرایط نهائی
light conditions
U
شرایط نور
makings
U
شرایط لازم
final cinditions
U
شرایط فینال
mutual terms
U
شرایط متقابل
initial condition
U
شرایط اولیه
final cinditions
U
شرایط پایانی
existing circumstances
U
شرایط موجود
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
necessary conditions
U
شرایط لازم
given conditions
U
شرایط معینه
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
ball games
U
شرایط وضعیت
ball game
U
شرایط وضعیت
usual conditions
U
شرایط معمول
competitive conditions
U
شرایط رقابت
competition conditions
U
شرایط رقابت
conditions of use
U
شرایط کاربرد
suitable conditions
U
شرایط مناسب
working conditions
U
شرایط کار
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
terms of trade
U
شرایط مبادله
settlement terms
U
شرایط پرداخت
second order conditions
U
شرایط ثانوی
qalified
U
واجد شرایط
present conditions
U
شرایط فعلی
payment terms
U
شرایط پرداخت
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
standard conditions
U
شرایط متعارفی
settlement terms
U
شرایط تسویه
shipping terms
U
شرایط حمل
terms of trade
U
شرایط معامله
terms of payment
U
شرایط پرداخت
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
sufficient conditions
U
شرایط کافی
standard condition
U
شرایط استاندارد
stability conditions
U
شرایط ثبات
spring conditions
U
شرایط بهاری
terms of shipment
U
شرایط حمل
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
plateau
U
شرایط پایا
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
qualifies
U
واجد شرایط
plateaux
U
شرایط پایا
fair play
U
شرایط برابر
plateaus
U
شرایط پایا
average conditions
U
شرایط عادی
qualifications
U
شرایط لازم
eligible
U
واجد شرایط
ambient conditions
U
شرایط محیطی
actude conditions
U
شرایط شدید
adverse factors
U
شرایط نامساعد
actude conditions
U
شرایط حاد
qulifications
U
واجد شرایط
admission requirements
U
شرایط پذیرش
qualify
U
واجد شرایط
conditions
U
شرایط اوضاع
disadvantages
U
شرایط نامساعد
disadvantage
U
شرایط نامساعد
boundary conditions
U
شرایط مرزی
bona fide
U
واجد شرایط
boundary conditions
U
شرایط حدی
qualification
U
واجد شرایط
requirements
U
شرایط لازم
qualification
U
وضعیت شرایط
average conditions
U
شرایط متوسط
qualified
U
واجد شرایط
qualify for
U
واجد شرایط بودن
quantified
U
واجد شرایط شدن
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
quantify
U
واجد شرایط شدن
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
quantifies
U
واجد شرایط شدن
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
qualified
U
دارای شرایط لازم
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantifying
U
واجد شرایط شدن
qualified
U
واجد شرایط لازمه
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
meets
U
مطابق شرایط بودن
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
feudatory
U
تابع شرایط تیول
entry group
U
گروه واجد شرایط
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
meet
U
مطابق شرایط بودن
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
machining requirments
U
شرایط براده برداری
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
entry group
U
واجدین شرایط تخصصی شغلی
ceteris paribus
U
ثابت بودن سایر شرایط
loan conversion
U
تجدید نظر در شرایط وام
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
U
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
ligting conditions
U
شرایط روشنایی نسبتهای نور
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
fall back
U
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
time utility
U
بهره گیری از شرایط زمانی
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
dead duck
<idiom>
U
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
eligible
U
واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com