Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
one should not drop the pilot
U
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
They have come out with a new gimmick to attract customers .
U
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
faults
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
faulted
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault
U
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
clogged ink jet nozzles
U
اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
the end crowns all
U
کار راکه کرانکه تمام کرد
consultation
U
رایزنی
exchange of views
U
رایزنی
advice
U
رایزنی
consultations
U
رایزنی
consultation
U
رایزنی شور
consultations
U
رایزنی شور
advises
U
رایزنی کردن
advising
U
رایزنی کردن
advise
U
رایزنی کردن
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
corkage
U
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
counselled
U
نظریه دادن رایزنی
counselling
U
نظریه دادن رایزنی
counsels
U
نظریه دادن رایزنی
counseled
U
نظریه دادن رایزنی
counsel
U
نظریه دادن رایزنی
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
to gild the pill
U
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
nemo dat quod non habet
U
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
to freshen rope
U
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
oughtn't
U
نباید
ought not
U
نباید
one must
U
نباید گفت
One must let sleeping dogs lie.
U
دنبال شر نباید رفت
You should not over – exert yourself.
U
نباید بخودتان فشار بیاورید
his heart to grief
U
دل بکف غصه نباید سپرد
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
We should not have lost sight of the fact that ...
U
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
throwing line
U
نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
forbid
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
U
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Time lost cannot be won again.
<idiom>
U
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
forbids
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
Something wI'll turn up .
U
خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
U
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
machiavelian
U
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
hidden
U
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
to shoot one's mouth off
<idiom>
U
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
charring
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
char
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
consult
U
رایزنی کردن کنکاش کردن
consulted
U
رایزنی کردن کنکاش کردن
consults
U
رایزنی کردن کنکاش کردن
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
privileged communication
U
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
a rare bird
U
کم پیدا
phenomenal
U
پیدا
apparent
U
پیدا
axiomatical
U
پیدا
phenomenally
U
پیدا
in a good light
U
پیدا
indiscernible able
U
نا پیدا
visible
U
پیدا
visibility
U
پیدا
prosilient
U
پیدا
averaged
U
پیدا کردن
to look up
U
پیدا کردن
tracks
U
پیدا کردن
tracked
U
پیدا کردن
track
U
پیدا کردن
average
U
پیدا کردن
finder
U
پیدا کننده
exposures
U
پیدا شدن
averaging
U
پیدا کردن
exposure
U
پیدا شدن
trover
U
چیز پیدا ده
averages
U
پیدا کردن
detect
U
پیدا کردن
detected
U
پیدا کردن
detecting
U
پیدا کردن
detects
U
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
to pick up
U
پیدا کردن
finds
U
پیدا کردن
find
U
پیدا کردن
gains
U
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
open roof
U
بام پیدا
to search out
U
پیدا کردن
raise its head
U
پیدا شدن
scholastic agent
U
شاگرد پیدا کن
gain
U
پیدا کردن
smell out
U
با بو پیدا کردن
gained
U
پیدا کردن
pin point
U
پیدا کردن
spottable
U
پیدا کردنی
turn up
<idiom>
U
پیدا شدن
to pluck up one's heart
U
دل پیدا کردن
tout
U
خریدار پیدا کردن
touted
U
خریدار پیدا کردن
liaised
U
ارتباط پیدا کردن
decline
U
شیب پیدا کردن
It showed on his face.
U
از صورتش پیدا بود
declining
U
شیب پیدا کردن
declines
U
شیب پیدا کردن
touting
U
خریدار پیدا کردن
liaises
U
ارتباط پیدا کردن
declined
U
شیب پیدا کردن
liaising
U
ارتباط پیدا کردن
touts
U
خریدار پیدا کردن
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
to think out
U
با فکر پیدا کردن
stammers
U
لکنت پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
U
چاره پیدا کردن
show up
<idiom>
U
سر و کله اش پیدا می شود
stammered
U
لکنت پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
converge
U
تقارت پیدا کردن
converges
U
تقارت پیدا کردن
converging
U
تقارت پیدا کردن
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
converged
U
تقارت پیدا کردن
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
trove
U
چیز پیدا شده
stammer
U
لکنت پیدا کردن
liaise
U
ارتباط پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
shields
U
حفاظ پیدا کردن
equation of payments
U
قاعده پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
escrow
U
اجرایی پیدا میکند
he looks malice
U
ازسیمای او پیدا است
new discovered
U
تازه پیدا شده
hade
U
تمایل پیدا کردن
to become a necessity
U
لزوم پیدا کردن
get at able
یافتنی پیدا کردنی
luff
U
لنگر پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن به
i am through with my work
U
ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
primigenial
U
نخست پیدا شده
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer
U
رخنه پیدا کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
to take umbra at
U
رنجش پیدا کردن از
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
prove opplicable
U
مصداق پیدا کردن
pvogenous
U
از چرک پیدا شده
shield
U
حفاظ پیدا کردن
out maneuver
U
برتری مانور پیدا کردن
object symptoms
U
نشانههای پیدا یا بیرون نما
self born
U
پیدا شده در نفس انسان
radar trapping
U
اختلال پیدا کردن رادار
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
neptunian
U
ازاب پیدا شده نپتونی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
U
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
to nerve oneself
U
قوت قلب پیدا کردن
to pick out
U
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up
U
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
The mountain peak is not in sight.
U
قله کوه پیدا نیست
hit on/upon
<idiom>
U
پیدا کردن چیزی که میخواهی
pay dirt
<idiom>
U
زیر خاکی پیدا کردن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
pot luck
U
هرچه دردیگ پیدا شود
genealogize
U
شجره کسی را پیدا کردن
Help me find my keys.
U
کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
Fetch a doctor at once.
U
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
shocked
U
هول وهراس پیدا کردن
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
shocks
U
هول وهراس پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock
U
هول وهراس پیدا کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
unconsciously
U
غش کرده
puff pastry
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com