Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invitee
U
شخص دعوت شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
invite
U
دعوت کردن
invited
U
دعوت کردن
invites
U
دعوت کردن
summon
U
دعوت
summoned
U
دعوت
caller
U
دعوت کننده
callers
U
دعوت کننده
challenge
U
دعوت بجنگ
challenged
U
دعوت بجنگ
challenges
U
دعوت بجنگ
ask
U
دعوت کردن
asked
U
دعوت کردن
asking
U
دعوت کردن
asks
U
دعوت کردن
defiance
U
دعوت به جنگ بی اعتنایی
bid
U
امر کردن دعوت کردن
bids
U
امر کردن دعوت کردن
summons
U
دعوت
summonsed
U
دعوت
summonses
U
دعوت
summonsing
U
دعوت
calling
U
دعوت
uninvited
U
دعوت نشده
invitation
U
دعوت
invitations
U
دعوت
unbidden
U
دعوت نشده
bidding
U
دعوت
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
boarding call
U
دعوت به بازدید
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
conference call
U
دعوت به سخنرانی
convocate
U
دعوت کردن
convocator
U
دعوت کننده
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
gantlope
U
باند برای دست دعوت به مارزه
invitation to tender
U
دعوت به مناقصه
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
invitation to treat
U
دعوت به معامله
invitatory
U
متضمن دعوت
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
letter of invitation
U
دعوت نامه
letter of invitation
U
رقعه دعوت
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
tender notice
U
اگهی دعوت به مناقصه
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to call in
U
دعوت کردن
to fling down the gauntlet
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to throw down the glove
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
gatecrasher
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrashers
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
I am invited tonight of all nights .
U
دعوت شدم آن هم امشب
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
raise a fuss
<idiom>
U
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
to invite
[to]
U
دعوت کردن
[به]
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
to ask somebody out for dinner
U
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
I'd like to ask her out.
U
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
to disinvite somebody from an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com