Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
extrovert
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
introverts
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
out
U
در بیرون تمام
out-
U
در بیرون تمام
outed
U
در بیرون تمام
luggable
U
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
to turn out
U
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
to strain at a gnat
U
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
U
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
extravasate
U
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting
U
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
U
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
U
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
U
عازم بیرون روانه بیرون
ejected
U
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
U
بیرون اندازی بیرون امدگی
on ones guard
U
متوجه
tenty
U
متوجه
regardful
U
متوجه
overhanging
U
متوجه
heedful
U
متوجه
advertent
U
متوجه
attentive
U
متوجه
theocentric
U
متوجه بخدا
presentient
U
قبلا متوجه
directs
U
متوجه ساختن
direct
U
متوجه ساختن
to waken
U
متوجه کردن
particular redemption
U
متوجه فقره
wistful
U
متوجه ارزومند
directed
U
متوجه ساختن
heliotropic
U
متوجه پرتوافتاب
tendentious
U
متمایل متوجه
lend
U
متوجه کردن
lend
U
متوجه شدن
Be carful .
U
متوجه باش
lends
U
متوجه کردن
finical
U
متوجه جزئیات
point
U
متوجه ساختن
see-through
U
متوجه شدن
see through
U
متوجه شدن
lends
U
متوجه شدن
He is attentive to his work .
U
متوجه کارش است
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I see now . I got it now . I understand now.
U
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
I am beginning to realize ( understand ) .
U
کم کم دارم متوجه می شوم
It has come to my notice that…
U
اخیرا"متوجه شده ام که ...
see the light
<idiom>
U
متوجه اشتباه شدن
It dawned on me.
U
بعدش من متوجه شدم.
point
U
به سمت متوجه کردن
Now I understand!
U
حالا متوجه شدم!
Oh, I see!
U
آه، الان متوجه شدم!
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
self centered
U
متوجه نفس خود
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
U
باز هم متوجه نشدن
earthbound
U
متوجه بسوی زمین
otherworldly
U
متوجه دنیای دیگر
acroscopic
U
متوجه به بالا صعودی
he aimed it at me
U
سخنش متوجه من بود
animadvert
U
اعتراض کردن متوجه شدن
Be carful of your health .
U
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
U
کسی را متوجه چیزی کردن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
I am concentrating on my studies .
U
افکارم متوجه مطالعاتم است
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
great dangers overhang us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما است
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
U
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that …
U
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to strike at any one
U
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
It finally sunk in !
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to pull any one by the sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
At last the penny dropped!
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to pull any one's sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment
U
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
How do I notice when the meat is off?
U
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
blind side
U
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
microwave hop
U
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailed
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
full track
U
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
U
تمام نما اینه تمام نما
panorama
U
تمام نما اینه تمام نما
persona
U
شخصی
personae
U
شخصی
personal
U
شخصی
personas
U
شخصی
ones
U
شخصی
one
U
شخصی
personable
U
شخصی
civil
U
شخصی
civilian
U
شخصی
civilians
U
شخصی
informal
U
شخصی
private
U
شخصی
privates
U
شخصی
some one
U
شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
by end
U
غرض شخصی
self-employed
U
کار شخصی
self employed
U
کار شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
whoso
U
هر شخصی که باشد
ea state in severalty
U
ملک شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
personal effects
U
لوازم شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
personalty
U
اموال شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
private property
U
دارایی شخصی
personal income
U
درامد شخصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
proenomen
U
نام شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
personal right
U
حقوق شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal service
U
خدمت شخصی
personal error
U
خطای شخصی
particular good
U
عین شخصی
self interest
U
غرض شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
self will
U
اراده شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
somebody
U
یک شخص شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
self interest
U
نفع شخصی
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com