Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lowerclassman
U
شخصی که از طبقه پایین است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downstairs
U
طبقه پایین
lower classes
U
طبقه پایین
lower class
U
طبقه پایین
lower class
U
طبقه پایین جامعه
underclass
U
طبقه پایین جامعه
vulgus
U
مردم طبقه پایین
subclass
U
طبقه پایین جامعه
middle class
U
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes
U
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
noblemen
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
entresol
U
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
intermediate
U
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower class
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
downhaul
U
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
defense classification
U
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
down
U
سوی پایین بطرف پایین
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
U
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
security classification
U
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify
U
طبقه طبقه کردن
army class manager activity
U
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
black concept
U
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
informal
U
شخصی
personable
U
شخصی
one
U
شخصی
private
U
شخصی
privates
U
شخصی
personal
U
شخصی
ones
U
شخصی
personae
U
شخصی
civilians
U
شخصی
personas
U
شخصی
civil
U
شخصی
civilian
U
شخصی
some one
U
شخصی
persona
U
شخصی
whoso
U
هر شخصی که باشد
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
proenomen
U
نام شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
personal error
U
خطای شخصی
personalty
U
اموال شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personal computing
U
محاسبات شخصی
particular good
U
عین شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
self employed
U
کار شخصی
self-employed
U
کار شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
personal staff
U
ستاد شخصی
personal income
U
درامد شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
personal effects
U
لوازم شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
self will
U
اراده شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
by end
U
غرض شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
private property
U
دارایی شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
somebody
U
یک شخص شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
self interest
U
نفع شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
personal right
U
حقوق شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
self interest
U
غرض شخصی
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
author
U
شخصی که برنامه می نویسد
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
personalize
U
جنبه شخصی دادن به
personal property
U
دارایی شخصی منقول
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
valor
U
ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
owning
U
شخصی مال خودم
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
onother's money
U
پول شخصی دیگر
unbeknown
U
خارج از معلومات شخصی
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
owned
U
شخصی مال خودم
mannerism
U
اطوار واخلاق شخصی
mannerisms
U
اطوار واخلاق شخصی
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
in one's best interest
U
به صلاح خود شخصی
owns
U
شخصی مال خودم
self regard
U
حفظ منافع شخصی
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
self intrested
U
دربند نفع شخصی
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
pinned
U
شماره شناسایی شخصی
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
home use entry
U
اعلامیه مصرف شخصی
bye end
U
غرض شخصی قصدپنهان
duffle bag
U
کیسه لوازم شخصی
valour
U
ارزش شخصی واجتماعی
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
to hold in d.
U
درتصرف شخصی داشتن
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
self-interested
U
در بند نفع شخصی
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
self interested
U
در بند نفع شخصی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
own
U
شخصی مال خودم
pinning
U
شماره شناسایی شخصی
fill (someone) in
<idiom>
U
جزئیات را به شخصی گفتن
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
pin
U
شماره شناسایی شخصی
stentor
U
شخصی که صدای بلندی دارد
tandy model 000hl
U
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
musical chairs
<idiom>
U
هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
pim
U
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
self revelation
U
افشاء افکار واحساسات شخصی
operator
U
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
crackpot
<idiom>
U
شخصی خنثی وبی اهمیت
put one's own house in order
<idiom>
U
سروسامان دادن کار شخصی
fair-weather friend
<idiom>
U
شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
take to the cleaners
<idiom>
U
همه پولهای شخصی رابردن
let (someone) have it
<idiom>
U
شخصی را به سختی صدمه زدن
pin down
<idiom>
U
اجبار شخصی دربیان واقعیت
pull the rug out from under
<idiom>
U
بهم ریختن نقشه شخصی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted
<idiom>
U
گفتن نظر شخصی درجمع
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
To have selfish motives . to have an axe to grind.
U
غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
operators
U
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
vectra pc tm
U
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
wear down
<idiom>
U
زوار شخصی ازخستگی در رفتن
woodworth personal data sheet
U
پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
ex gratia
U
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
ex-directory
U
شخصی که چنین شمارهای را دارد
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
analyst
U
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
analysts
U
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
square peg in a round hole
<idiom>
U
شخصی که مناسب کاری نباشد
copy for private use
U
نسخه برای استفاده شخصی
commercial water movement
U
حمل و نقل با کشتیهای شخصی
lifeguard
U
نجات غریق محافظ شخصی
lifeguards
U
نجات غریق محافظ شخصی
personal computing
U
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com