English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stand up to someone <idiom> U شجاعت روبرو شدن را داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plucked U شجاعت
manhood U شجاعت
heroism U شجاعت
prowoss U شجاعت
hardiment U شجاعت
pluck U شجاعت
gallantry U شجاعت
plucks U شجاعت
bravery U شجاعت
plucking U شجاعت
outbrave U در شجاعت سرامدشدن
courage U رشادت شجاعت
gallantry U رشادت شجاعت
valiance U دلاوری شجاعت
valiancy U دلاوری شجاعت
valor U شجاعت دلاوری
valour U شجاعت دلاوری
countenance [encourage] U به شجاعت واداشتن
elate U به شجاعت واداشتن
embolden U به شجاعت واداشتن
reanimate U به شجاعت واداشتن
hearten U به شجاعت واداشتن
encourage U به شجاعت واداشتن
Be a man ! play the man ! U مردباش!( شجاعت ومردانگه ؟)
encourages U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourage U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
purple heart U نشان شجاعت قلب ارغوانی
purple hearts U نشان شجاعت قلب ارغوانی
They are famed for their courage. U بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
v , device U ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
opposite U روبرو
opposites U روبرو
vis-a-vis U روبرو
head on U روبرو
head-on U روبرو
afront U روبرو
adverse U روبرو
vis a vis U روبرو
frontal U روبرو
bravura U افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
opposites U وارونه از روبرو
confront U روبرو شدن با
up against <idiom> U روبرو شدن با
head wind U باد روبرو
confronting U روبرو شدن با
confronts U روبرو شدن با
full view U نمای روبرو
the house over the way U خانه روبرو
facing pages U صفحات روبرو
stand up to U روبرو شدن با
apposed engine U موتور روبرو
on the opposite side U در طرف روبرو
opposite U وارونه از روبرو
opposites U روبرو معکوس
opposite U روبرو معکوس
opposed U روبرو مواجه
confronted U روبرو شدن با
acounter U روبرو شدن بادشمن
encounters U روبرو شدن بادشمن
diagonally U ازگوشهای بگوشه روبرو
encountered U روبرو شدن بادشمن
encounter U روبرو شدن بادشمن
opposed piston engine U موتور سیلندر روبرو
affront روبرو دشنام دادن
encountering U روبرو شدن بادشمن
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
horizontally opposed engine U موتور تخت روبرو
front U فرمان سر روبرو جلو
fronting U فرمان سر روبرو جلو
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
to stand up to one's opponent U با حریف روبرو شدن
opposability U امادگی برای روبرو گذاشتن
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
to face the music U دلیرانه با چیزی روبرو شدن
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
volte face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
volte-face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punched U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
end on U سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
lackvt U کم داشتن
relieves U داشتن
possessing U داشتن
relieve U داشتن
possesses U داشتن
intercommon U داشتن
possess U داشتن
lacks U کم داشتن
relieving U داشتن
bear U داشتن
lack U کم داشتن
redolence U بو داشتن
to hold a meeting U داشتن
lacked U کم داشتن
doubted U شک داشتن
wanted U کم داشتن
to be in a f. U تب داشتن
doubting U شک داشتن
want U کم داشتن
to go hot U تب داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to have f. U تب داشتن
doubts U شک داشتن
bear U در بر داشتن
doubt U شک داشتن
having U داشتن
have U داشتن
to be feverish U تب داشتن
bears U داشتن
to possess U داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
owned U داشتن
own U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
bears U در بر داشتن
to have possession of U داشتن
outclass U برتری داشتن بر
vibrate U ارتعاش داشتن
outclassed U برتری داشتن بر
overlaps U اشتراک داشتن
contested U اعتراض داشتن بر
tolerate U طاقت داشتن
contradict U تناقض داشتن با
minding U تصمیم داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
implying U دلالت داشتن
outclasses U برتری داشتن بر
value U گرامی داشتن
protend U بسط داشتن
propend U تمایل داشتن
preservatize U نگاه داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
tolerated U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
implies U دلالت داشتن
overlaps U اصطکاک داشتن
imply U دلالت داشتن
outclassing U برتری داشتن بر
vibrating U ارتعاش داشتن
may U امکان داشتن
abominated U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominating U تنفر داشتن
hear U خبر داشتن
hears U خبر داشتن
to have in mind U در نظر داشتن
playact U رفتارمتظاهر داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com