English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
conspiratress U اندیشه کردن در
meditates U اندیشه کردن
meditated U اندیشه کردن
meditate U اندیشه کردن
muses U اندیشه کردن
muse U اندیشه کردن
trow U اندیشه کردن
cogitate U اندیشه کردن
ponders U اندیشه کردن
to bethink oneself U اندیشه کردن
meditating U اندیشه کردن
mused U اندیشه کردن
ponder U اندیشه کردن
pondering U اندیشه کردن
pondered U اندیشه کردن
to set one's affection U اندیشه کردن
bethink U اندیشه کردن
cogitated U اندیشه کردن
cogitating U اندیشه کردن
cogitates U اندیشه کردن
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated U اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
ruminates U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating U اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
deliberate U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating U اندیشه کردن کنکاش کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
kermit U پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paralleling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
war head U قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write black printer U چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
reflexion U اندیشه
thoughts U اندیشه
thought U اندیشه
afterthought U پس اندیشه
afterthoughts U پس اندیشه
incogitant U بی اندیشه
ponderation U اندیشه
devisal U اندیشه
extemporarily U بی اندیشه
meditation U اندیشه
brainchild U اندیشه
conception U اندیشه
concept U اندیشه
internal conception U اندیشه
concepts U اندیشه ها
ideas U اندیشه ها
extemporal U بی اندیشه
anxieties U اندیشه
offhanded U بی اندیشه
mentalities U اندیشه
second thoughts U اندیشه
idea U اندیشه
anxiety U اندیشه
mentality U اندیشه
by rote U بی اندیشه
offhandedly U بی اندیشه
notional U اندیشه
on the impluse of the moment U بی اندیشه
ideas U اندیشه
rapt in meditation U اندیشه
solicitude U اندیشه
excogitation U اندیشه
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
woriless U بی غم اسوده بی اندیشه
prenotion U پیش اندیشه
thought stopping technique U فن بازداری اندیشه
cogitativeness U قوه اندیشه
considered U با اندیشه صحیح
notion U اندیشه فکر
notions U اندیشه فکر
otherworldiness U اندیشه عاقبت
syntaxic thought U اندیشه منطقی
cogitation U اندیشه وتفکر
idiographic U اندیشه نگار
premeditatedly U با اندیشه قبلی
ideational fluency U سیالی اندیشه
ideation U اندیشه پردازی
bubbling U اندیشه پوچ
thought reading U اندیشه خوانی
reflection U بازتاب اندیشه
forethought U اندیشه قبلی
devisable U شایسته اندیشه
opinion U رای اندیشه
bubble U اندیشه پوچ
bubbled U اندیشه پوچ
telepathy U اندیشه خوانی
speculative U مربوط به اندیشه
refelectingly U اندیشه کنان
economic thought U اندیشه اقتصادی
opinions U رای اندیشه
ideality U اندیشه گرایی
bubbles U اندیشه پوچ
thinkable U اندیشه پذیر
immersed in thinking U غرق اندیشه
cerebrotonia U اندیشه ورزی
cerebrotonic U اندیشه ورز
intellectual history U تاریخ اندیشه ها
delib erator U اندیشه کننده
mentalities U شیوه اندیشه
deliberation U اندیشه تامل
an absurd notion U اندیشه پوچ
deliberations U اندیشه تامل
musingly U در حال اندیشه
worries U اندیشه نگرانی
worry U اندیشه نگرانی
association of ideas U تداعی اندیشه ها
plan U تدبیر اندیشه
mentality U شیوه اندیشه
plans U تدبیر اندیشه
cogitable U اندیشه پذیر
ponderingly U اندیشه کنان
brooder U اندیشه کننده
overwhelmed with reflection U مستغرق اندیشه
plucking U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
ideographs U حروف اندیشه نگاری
cogitative U مربوط به اندیشه وتفکر
homo sapiens U انسان اندیشه ورز
the seat thought U مرکز اندیشه یا فکر
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
thinking type U سنخ اندیشه ورز
to go off half U بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind U اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
intrusive thoughts U اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com