Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plexiform
U
شبیه خزههای درهم پیچیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
writhen
U
درهم پیچیده
hassocks
U
کلاله علف درهم پیچیده
hassock
U
کلاله علف درهم پیچیده
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
intricate design
U
نقش پیچیده، درهم و مشکل
baluster-side
U
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
sargassum
U
جنسی از خزههای دریایی
mash
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach
U
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
cisc
U
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
clutter
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
gooseneck
U
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
pinnulated
U
شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulate
U
شبیه برگچه شبیه بالچه
complex
U
پیچیده
indirect
U
پیچیده
jigsaws
U
پیچیده
gordian
U
پیچیده
complexes
U
پیچیده
complexes
U
:پیچیده
verticillate
U
پیچیده
complex
U
:پیچیده
muffled
U
پیچیده
sophisticate
U
پیچیده
jigsaw
U
پیچیده
crackly
U
پیچیده
in a tangle
U
پیچیده
obscurant
U
پیچیده
implex
U
پیچیده
involved
U
پیچیده
sigmoid
U
پیچیده
metaphsical
U
پیچیده
crimpy
U
پیچیده
deep
<adj.>
U
پیچیده
tortile
U
پیچیده
abstruse
U
پیچیده
complicated
U
پیچیده
revolute
U
پیچیده
perplexing
U
پیچیده
restiform
U
پیچیده
crabby
U
پیچیده
intricate
U
پیچیده
wrapped
U
پیچیده
tangled
U
پیچیده
wreathy
U
پیچیده
intorted
U
در هم پیچیده
interlaced
U
بهم پیچیده
complex system
U
سازگان پیچیده
convoluted
U
بهم پیچیده
wound
U
پیچیده شدن
perplexed
U
مبهوت پیچیده
complicacy
U
کار پیچیده
wounding
U
پیچیده شدن
intricately
U
بطور پیچیده
complicates
U
پیچیده کردن
recondite
U
عمیق پیچیده
complicate
U
پیچیده کردن
ballast
U
فرمولهای پیچیده
wounds
U
پیچیده شدن
perplexingly
U
بطور پیچیده
roll
U
چیز پیچیده
curly chip
U
براده پیچیده
involute
U
پیچیده شدن
complex multiplet
U
چندتایی پیچیده
ravel
U
چیز در هم پیچیده
complicating
U
پیچیده کردن
rolled
U
چیز پیچیده
complexities
U
پیچیده شدن
rolls
U
چیز پیچیده
convolute
U
بهم پیچیده
twisted strata
U
لایههای پیچیده
reel
U
نخ پیچیده بدورقرقره
reeled
U
نخ پیچیده بدورقرقره
complex system
U
سیستم پیچیده
reeling
U
نخ پیچیده بدورقرقره
reels
U
نخ پیچیده بدورقرقره
complexity
U
پیچیده شدن
unintelligible
U
پیچیده غیر صریح
sinistrorse
U
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
entangle
U
گیرانداختن پیچیده کردن
crump
U
پیچیده چین دار
sinistrorsal
U
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
convolve
U
بهم پیچیده شدن
volute
U
طومار پیچیده طوماری
microcircuit
U
مدار مجتمع پیچیده
twisted pair
U
جفت پیچیده شده
the matter is perplexed
U
مطلب پیچیده است
can of worms
<idiom>
U
مشکل پیچیده وسردرگم
complexly
U
بطور پیچیده یا مخلوط
It is an extremely complicated problem.
U
مسأله بسیار پیچیده ایست
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
complex instruction set computer
U
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
cisc
U
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
daedal
U
دارای هوش اختراع پیچیده
twisted pair cable
U
کابل زوج بهم پیچیده
complex
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complementary metal oxide semiconductor
U
طرح مدار پیچیده و روش ساخت
The human brain is a complex organ .
U
مغز انسان عضو پیچیده یی است
diffusion
U
روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
complexes
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced
U
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
quads
U
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
quad
U
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
cmos
U
طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
quadrangles
U
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
primitive
U
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
advanced
U
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
stop hit
U
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
quadrangle
U
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
DSP
U
مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
coordinate
U
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
angle-volute
U
[طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordination
U
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
drachm
U
درهم
the name of the unit of silver
U
درهم
shaggy
U
درهم
uptight
U
درهم
currency of early islam
U
درهم
graded sand
U
شن درهم
entangled
U
درهم
hash
U
درهم
mixed
U
درهم
unsettled
U
درهم
drachmas
U
درهم
drachmae
U
درهم
drachma
U
درهم
garbled
U
درهم
primitive
U
تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
tessellate
U
کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
shield
U
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
shield
U
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields
U
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shields
U
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
roller bandage
U
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
ate
U
که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
swob
U
چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
emboly
U
درهم فرورفتگی
wild and woolly
U
درهم ریخته
pucker
U
درهم کشیدن
tangles
U
درهم پیچیدن
hurry skurry
U
درهم وبرهم
intwine
U
درهم بافتن
tangle
U
درهم پیچیدن
disrupt
U
درهم گسیختن
imbroglio
U
درهم و برهم
intertwine
U
درهم پیچیدن
rimple
U
درهم کشیدن
imbroglios
U
درهم و برهم
crack up
U
درهم شکستگی
puckered
U
درهم کشیدن
puckering
U
درهم کشیدن
scrunching
U
درهم شکستن
scrunches
U
درهم شکستن
scrunched
U
درهم شکستن
scrunch
U
درهم شکستن
misruling
U
درهم وبرهمی
misrules
U
درهم وبرهمی
misruled
U
درهم وبرهمی
topsy turvydom
U
درهم وبرهمی
misrule
U
درهم وبرهمی
topsyturvy
U
درهم برهم
galley west
U
درهم وبرهم
puckers
U
درهم کشیدن
crack-up
U
درهم شکستگی
hurry scurry
U
درهم وبرهم
intertwining
U
درهم پیچیدن
overwhelms
U
درهم شکستن
overwhelmed
U
درهم شکستن
overwhelm
U
درهم شکستن
immingle
U
درهم امیختن
interfluous
U
درهم امیزنده
fondu
U
درهم امیزنده
jumbling
U
درهم امیختگی
intertwined
U
درهم پیچیدن
jumble
U
درهم امیختگی
jumbled
U
درهم امیختگی
jumbles
U
درهم امیختگی
tousy
U
درهم وبرهم
hash total
U
جمع کل درهم
turbidness
U
درهم برهمی
vanquishing
U
درهم شکستن
vanquishes
U
درهم شکستن
disrupting
U
درهم گسیختن
hugger mugger
U
درهم وبرهمی
intertwines
U
درهم پیچیدن
higgledy piggledy
U
درهم وبرهم
vanquish
U
درهم شکستن
vanquished
U
درهم شکستن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com