Perdic | شایستگی داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (14 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	able U	شایستگی داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	deserve U	سزاوار بودن شایستگی داشتن
	deserves U	سزاوار بودن شایستگی داشتن
	abler U	: توانابودن شایستگی داشتن
	ablest U	: توانابودن شایستگی داشتن
	habilitate U	ملبس شایستگی داشتن
Other Matches

	decorousness U	شایستگی
	skill U	شایستگی
	meritoriousness U	شایستگی
	credential U	شایستگی
	competency U	شایستگی
	sufficienty U	شایستگی
	praiseworthiness U	شایستگی
	aptness U	شایستگی
	pertinence or nency U	شایستگی
	merited U	شایستگی
	adaptability U	شایستگی
	competence U	شایستگی
	qualification U	شایستگی
	merit U	شایستگی
	ability U	شایستگی
	merits U	شایستگی
	eligibility U	شایستگی
	abilities U	شایستگی
	deservingness U	شایستگی
	qualification U	شایستگی
	expertise U	شایستگی
	competence U	شایستگی
	seemliness U	شایستگی
	deserts U	شایستگی
	deserting U	شایستگی
	desert U	شایستگی
	meriting U	شایستگی
	befitting U	شایستگی
	adequacy U	شایستگی
	acceptability U	شایستگی
	sufficiency U	شایستگی
	proficiency U	شایستگی
	worthiness U	شایستگی
	meritoriously U	از روی شایستگی
	aptitude U	شایستگی لیاقت
	aptitudes U	شایستگی لیاقت
	fitness U	صلاحیت شایستگی
	pertinence U	موقعیت شایستگی
	suitability U	مناسبت شایستگی
	certificate of capacity U	مدرک شایستگی
	combat proficiency U	شایستگی رزمی
	aptitude test U	ازمون شایستگی
	aptitude tests U	ازمون شایستگی
	meetness U	شایستگی مناسبت
	pertinency U	موقعیت شایستگی
	blameworthiness U	شایستگی سرزنش
	handsomeness U	زیبائی شایستگی
	adorability U	شایستگی ستایش
	adorableness U	شایستگی ستایش
	decency U	شایستگی محجوبیت
	qualify U	شایستگی پیدا کردن
	merit system U	نظام شایستگی نگر
	printability U	شایستگی برای چاپ
	he has much merit U	بسیار شایستگی دارد
	certificate of achievement U	مدرک تصدیق شایستگی
	qualifies U	شایستگی پیدا کردن
	eligibility U	شایستگی برای انتخاب
	merit rating U	درجه بندی شایستگی
	I can see an innate ability in that follow .	دراو مایه و شایستگی می بینم
	indign U	فاقد شایستگی خشمگین کردن
	efficiency U	کارایی وسیله یا نفر شایستگی
	aptitude area U	حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
	he is i. to do that U	شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
	picturesqueness U	شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	honourable mentions U	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
	honourable mention U	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	to have something in reserve U	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
	long for U	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	to be in a f. U	تب داشتن
	doubt U	شک داشتن
	doubted U	شک داشتن
	to be feverish U	تب داشتن
	doubting U	شک داشتن
	doubts U	شک داشتن
	have U	داشتن
	having U	داشتن
	redolence U	بو داشتن
	owning U	داشتن
	monogyny U	داشتن یک زن
	owned U	داشتن
	own U	داشتن
	relieve U	داشتن
	owns U	داشتن
	possessing U	داشتن
	intercommon U	داشتن
	to have f. U	تب داشتن
	lackvt U	کم داشتن
	to go hot U	تب داشتن
	relieves U	داشتن
	possess U	داشتن
	possesses U	داشتن
	to hold a meeting U	داشتن
	relieving U	داشتن
	lacks U	کم داشتن
	to have U	داشتن
	to possess U	داشتن
	to have possession of U	داشتن
	wanted U	کم داشتن
	to hold U	داشتن
	bear U	داشتن
	lacked U	کم داشتن
	bears U	داشتن
	want U	کم داشتن
	bears U	در بر داشتن
	lack U	کم داشتن
	bear U	در بر داشتن
	value U	گرامی داشتن
	to hold in contempt U	سبک داشتن
	values U	گرامی داشتن
	contradicts U	تناقض داشتن با
	to regard with reverence U	محترم داشتن
	to hold in respect U	محترم داشتن
	to hold in reverence U	محترم داشتن
	hears U	خبر داشتن
	hear U	خبر داشتن
	abominating U	تنفر داشتن
	lean U	تمایل داشتن
	abominates U	تنفر داشتن
	abominated U	تنفر داشتن
	contradicted U	تناقض داشتن با
	contradict U	تناقض داشتن با
	vibrating U	ارتعاش داشتن
	vibrates U	ارتعاش داشتن
	vibrated U	ارتعاش داشتن
	vibrate U	ارتعاش داشتن
	scoots U	سرعت داشتن
	scooting U	سرعت داشتن
	scooted U	سرعت داشتن
	scoot U	سرعت داشتن
	deserves U	استحقاق داشتن
	hunger U	اشتیاق داشتن
	deserve U	استحقاق داشتن
	to keep in U	نگاه داشتن
	valuing U	گرامی داشتن
	to in sight into something U	بصیرت داشتن
	to keep a carriage U	درشکه داشتن
	to keep a fast U	روزه داشتن
	implying U	دلالت داشتن
	imply U	دلالت داشتن
	to keep any one waiting U	نگاه داشتن
	implies U	دلالت داشتن
	tolerating U	طاقت داشتن
	tolerates U	طاقت داشتن
	tolerated U	طاقت داشتن
	tolerate U	طاقت داشتن
	hungered U	اشتیاق داشتن
	quaking U	لرزش داشتن
	to carry authority U	نفوذیاقدرت داشتن
	to drive at U	قصد داشتن از
	to drive at U	توجه داشتن به
	concerns U	اهمیت داشتن
	to fondle to the heart U	گرامی داشتن
	to get the wind up U	بیم داشتن
	concern U	اهمیت داشتن
	leans U	تمایل داشتن
	to give support to U	نگاه داشتن
	leaned U	تمایل داشتن
	to bring good luck U	شگون داشتن
	to bear enmity U	دشمنی داشتن
	to bear any one a grudge U	به کسی لج داشتن
	quakes U	لرزش داشتن
	quaked U	لرزش داشتن
	to be in a state of a U	بیم داشتن
	to be in arrear U	پس افت داشتن
	to be in contact U	تماس داشتن
	to be in debt U	بدهی داشتن