English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
winnable U شایسته پیروزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conquest U پیروزی
conquests U پیروزی
beats U پیروزی
victories U پیروزی
victory U پیروزی
beat U پیروزی
victoriously U با پیروزی
win U پیروزی
wins U پیروزی
triumphs U پیروزی
triumphing U پیروزی
score U پیروزی
scored U پیروزی
scores U پیروزی
achievement پیروزی
take U پیروزی
victoriousness U پیروزی
triumphed U پیروزی
takes U پیروزی
triumph U پیروزی
conquer U پیروزی یافتن بر
win U پیروزی برد
triumphal U حاکی از پیروزی
paeans U پیروزی نامه
paean U پیروزی نامه
wins U پیروزی برد
steal U پیروزی غیرمنتظره
steals U پیروزی غیرمنتظره
conquering U پیروزی یافتن بر
conquers U پیروزی یافتن بر
V-signs U علامت پیروزی
V-sign U علامت پیروزی
trophy U نشان پیروزی
triumphal cloumn U برج پیروزی
success U پیروزی نتیجه
successes U پیروزی نتیجه
nike U الهه پیروزی
trophies U یادگاری پیروزی
trophies U نشان پیروزی
trophy U یادگاری پیروزی
secure of victory U مطمئن به پیروزی
victory stele U لوح پیروزی
garrison finish U پیروزی غیرمنتظره
win on points U پیروزی با امتیاز
v day U روز پیروزی
victory day U روز پیروزی
paeans U پیروزی نامه نوشتن
achievements U پیروزی کار بزرگ
win by knockout U پیروزی با ناک اوت
triumphantly U فاتحانه فریاد پیروزی
pewter U جام پیروزی جایزه
sudden victory U پیروزی در وقت اضافی
paean U پیروزی نامه نوشتن
triumphant U فاتحانه فریاد پیروزی
pull it out U پیروزی در واپسین لحظات
pyrrhic victory U پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
shut out U مانع پیروزی حریف شدن
save the day <idiom> U به پیروزی وموفقیت دست یافتن
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
win by retirement U پیروزی با کنار رفتن حریف
to overcrow one's rival U از پیروزی بر حریف شادی کردن
palm U نخل خرما نشانه پیروزی
palms U نخل خرما نشانه پیروزی
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edges U پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge U پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
long shot U شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
streak U یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaked U یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaking U یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaks U یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
practicable <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
fittest U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
fits U شایسته
useful <adj.> U شایسته
good U شایسته
fit U شایسته
practical <adj.> U شایسته
meet U شایسته
meets U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
meritorious U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
worthiest U شایسته
proper <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
pertinent U شایسته
correct <adj.> U شایسته
proper U شایسته
exact <adj.> U شایسته
seemly U شایسته
competent U شایسته
real <adj.> U شایسته
inept U نا شایسته
qualified U شایسته
apropos U شایسته
true <adj.> U شایسته
worthy U شایسته
qua U شایسته
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
discreditable U شایسته بی اعتباری
the ticket U کار شایسته
quoteworthy U شایسته ذکر
duly <adv.> U بطور شایسته
apt U مناسب شایسته
behove U شایسته بودن
fit U لایق شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
meetly U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
ought not U شایسته نیست
aright <adv.> U بطور شایسته
ogr U شایسته غول
companionable U شایسته رفاقت
becoming U شایسته درخور
properly U بطور شایسته
proper dress U جامه شایسته
eligible U شایسته انتخاب
pensionable U شایسته بازنشستگی
meritorious U شایسته ترین
in due form U بطرز شایسته
worshipful U شایسته احترام
suitable U شایسته فراخور
intrinsic U مرتب شایسته
courtly U شایسته دربار
courtliest U شایسته دربار
courtlier U شایسته دربار
conditioning U شایسته سازی
adequate U شایسته بودن
rightly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
to be proper for U شایسته بودن
as it deserves U بطور شایسته
worthful U شایسته مستحق
fits U لایق شایسته
fitly U بطور شایسته
devisable U شایسته اندیشه
devisable U شایسته تامل
derisible U شایسته ریشخند
befitting U درخور شایسته
christianlike U شایسته مسیحیت
by fits and starts U شایسته لایق
beseem U شایسته بودن
fittest U لایق شایسته
behoove U شایسته بودن
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrunning U منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
outruns U منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrun U منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
die U ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
nameable U شایسته نام بردن
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
suitably U بطور مناسب یا شایسته
righted U شایسته خوب ذیحق
sufficient U شایسته صلاحیت دار
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
worthily U بطور شایسته و در خور
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
best U شایسته ترین پیشترین
right U شایسته خوب ذیحق
workmanlike U شایسته کارگر خوب
righting U شایسته خوب ذیحق
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
humance U انسانی شایسته بشریت
servile U شایسته نوکران چاپلوس
workmanly U شایسته کارگر خوب
competent U شایسته دارای سر رشته
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
quotable U شایسته نقل قول کردن
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com