Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
eye-witnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitness
U
شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eye-witness
U
گواه عینی
eye witness
U
گواه عینی
eyewitness
U
گواه عینی
eye witness
U
گواه عینی
ocular witness
U
شاهد عینی
eye witness
U
شاهد عینی
eyewitness
U
شاهد عینی
eye witness
U
شاهد عینی
eye-witness
U
شاهد عینی
witnessing
U
گواه شاهد شهادت دادن
witness
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnesses
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnessed
U
گواه شاهد شهادت دادن
proof
U
گواه
evidence
U
گواه
proofs
U
گواه
witnesses
U
گواه
witnessing
U
گواه
witness
U
گواه
witnessed
U
گواه
vouchers
U
گواه
warranter
U
گواه
testifier
U
گواه
voucher
U
گواه
objectives
U
عینی
concrete
U
عینی
chose in possession
U
حق عینی
veridical
U
عینی
objective
U
عینی
irreplaceable
U
عینی
witness
U
گواه اوردن
witnesses
U
گواه اوردن
give evidence of
U
گواه دان
witnessed
U
گواه اوردن
state's evidence
U
گواه جنایی
vouchers
U
ضامن گواه
voucher
U
ضامن گواه
call to witness
U
گواه گرفتن
give evidence of
U
گواه اوردن
witnessing
U
گواه اوردن
control group
U
گروه گواه
concrete thinking
U
تفکر عینی
objective data
U
دادههای عینی
concrete operations
U
عملیات عینی
objective anxiety
U
اضطراب عینی
individual duty
U
واجب عینی
concrete intelligence
U
هوش عینی
non fungible
U
مال عینی
objective method
U
روش عینی
things in possession
U
اموال عینی
tangible property
U
اموال عینی
tangible property
U
دارائی عینی
retortion
U
تلافی عینی
res gestae
U
حقایق عینی
personal duty
U
واجب عینی
personal duty
U
فرض عینی
objectivism
U
عینی نگری
objectivity
U
عینی بودن
objective value
U
ارزش عینی
objective reality
U
واقعیت عینی
objective type
U
سنخ عینی
objective test
U
ازمون عینی
witness heaven!
U
خدا گواه است
attestor
U
گواهی دهنده گواه
witnesses
U
دیدن گواه بودن بر
state's evidence
U
گواه دادگاه جنایی
witness
U
دیدن گواه بودن بر
witnessing
U
دیدن گواه بودن بر
stand
U
جایگاه گواه در دادگاه
witnessed
U
دیدن گواه بودن بر
testifier
U
شاهد
testate
U
شاهد
warranter
U
شاهد
looker on
U
شاهد
witnessed
U
شاهد
observer
U
شاهد
observers
U
شاهد
witness
U
شاهد
themes
U
شاهد
testimonials
U
شاهد
voucher
U
شاهد
testimonial
U
شاهد
beholder
U
شاهد
witnesses
U
شاهد
vouchers
U
شاهد
affiant
U
شاهد
witnessing
U
شاهد
blank
U
شاهد
blankest
U
شاهد
theme
U
شاهد
beholders
U
شاهد
lextalionis
U
قانون کیفر عینی
facsimiles
U
رونوشت عینی نمابرد
facsimile
U
رونوشت عینی نمابرد
objective psychology
U
روانشناسی عینی نگر
witness box
U
جایگاه شهود گواه جای
ear witness
U
گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
instances
U
مثال شاهد
challenging a witness
U
جرح شاهد
rebutting evidence
U
شاهد معارض
instance
U
مثال شاهد
witnesses
U
شاهد مدرک
witnessed
U
شاهد مدرک
expert witness
U
شاهد خبره
skilled witness
U
شاهد متخصص
witness
U
شاهد مدرک
witnessing
U
شاهد مدرک
intangible
U
مال غیر عینی نا هویدا
tangible benefits
U
منافع مشهود فواید عینی
as God is my witness ...
U
خدا شاهد است ...
testator
U
شاهد میراث گذار
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
The written statements of the witness.
U
اظهارات کتبی شاهد
I swear by the almighty that…
U
خدا شاهد است که ...
nuncupation
U
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
History is the best testimony.
U
تاریخ بهترین شاهد است
I saw it for myself . I was an eye –witness
U
خودم شاهد قضیه بودم
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
My clothes are a witness to my poverty.
U
لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
witness stand
U
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
onlooker
U
رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
prevarication
U
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
potential substitution
U
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
observer
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
voir dire
U
سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
observer
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
tangible assets
U
دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
tangible costs
U
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
facsimiles
U
رونوشت عینی رونوشت
facsimile
U
رونوشت عینی رونوشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com