English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contain U شامل بودن خودداری کردن
contained U شامل بودن خودداری کردن
contains U شامل بودن خودداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
entail U شامل بودن فراهم کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
applying U درخواست کردن شامل حال بودن
apply U درخواست کردن شامل حال بودن
applies U درخواست کردن شامل حال بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
includes U شامل بودن متضمن بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
engirdle U شامل بودن
embracing U شامل بودن
embrace U شامل بودن
embraced U شامل بودن
embraces U شامل بودن
engird U شامل بودن
comprises U شامل بودن
comprised U شامل بودن
comprise U شامل بودن
encompassed U شامل بودن دربرگرفتن
encompassing U شامل بودن دربرگرفتن
encompasses U شامل بودن دربرگرفتن
encompass U شامل بودن دربرگرفتن
subtend U در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
forborne U خودداری کردن
abstain U خودداری کردن
abstaining U خودداری کردن
abstains U خودداری کردن
keep up U خودداری کردن
withold U خودداری کردن از
geuk gei U خودداری کردن
hold in U خودداری کردن
abstained U خودداری کردن
keep a straight face U از خنده خودداری کردن
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
receding U عقب کشیدن خودداری کردن از
receded U عقب کشیدن خودداری کردن از
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
recede U عقب کشیدن خودداری کردن از
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
recedes U عقب کشیدن خودداری کردن از
forbear U امساک کردن خودداری کردن از
forbears U امساک کردن خودداری کردن از
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
subsume U شامل کردن استقراء کردن
subsumes U شامل کردن استقراء کردن
subsuming U شامل کردن استقراء کردن
subsumed U شامل کردن استقراء کردن
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
composure U خودداری
self control U خودداری
forearance U خودداری
forbearance U خودداری
self-control U خودداری
abstentions U خودداری
equanimity U خودداری
self-possession U خودداری
self command U خودداری
abstinence U خودداری
abstention U خودداری
continence U خودداری
self possession U خودداری
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
restraints U نگهداری خودداری
restraint U نگهداری خودداری
dishonours U خودداری از پرداخت
forbore U خودداری کرد
dishonouring U خودداری از پرداخت
dishonored U خودداری از پرداخت
dishonoring U خودداری از پرداخت
self control U قوه خودداری
holdout U خودداری از بازی
dishonors U خودداری از پرداخت
dishonoured U خودداری از پرداخت
dishonour U خودداری از پرداخت
holdouts U خودداری از بازی
self repression U مسک نفس خودداری
to abstain from something U خودداری [ازدادن رای ]
abstention U خودداری ازدادن رای
conscientious objection U خودداری از خدمت سربازی
sit out U خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
abstentions U خودداری ازدادن رای
abstains U خودداری داوران ازدادن رای
abstain U خودداری داوران ازدادن رای
abstained U خودداری داوران ازدادن رای
abstaining U خودداری داوران ازدادن رای
temperance U طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
keypad U مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
escapism U خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
report program generator U زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
gold export point U قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
saving U خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
including U شامل
containing U شامل
covering U شامل
sweeping U شامل
Inc U شامل
inclusive U شامل
self inclusive U شامل
comprising U شامل
in- U شامل
far-reaching U شامل
in U شامل
applies U شامل شدن
do with <idiom> U شامل شدن
inclusive or U یای شامل
bimillenary U شامل دوهزار
trinomial U شامل سه نام
excluding U شامل نشدن
apply U شامل شدن
applying U شامل شدن
butyraceous U شامل کره
includible U شامل کردنی
includable U شامل کردنی
ineligible U شامل نشدنی
butyric U شامل کره
retrospect U شامل گذشته
recoupment U خودداری از پرداخت دین به علت وجود علت قانونی
exhaustive U شامل تمام جرئیات
ex post facto U شامل اصول گذشته
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
echaustive U شامل همهء جزئیات
plenaries U شامل تمام اعضاء
inclusive or gate U دریچه یای شامل
retroact U شامل گذشته شدن
exclusive U آنچه شامل نمیشود
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
over all U شامل همه چیز
exclusion U عمل شامل نشدن
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
across the board U شامل تمام طبقات
terraqueous U شامل خشکی ودریا
plenary U شامل تمام اعضاء
thetic U وابسته به یا شامل پایان نامه
all round U کاملا شامل هر چیز یا هرکس
tetraethyl U شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
tetrahydrate U ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
tenementary U شامل ملک استیجاری اپارتمانی
toffee U اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffees U اب نبات شامل شکر زردوشیره
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
interfaces U که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface U که شامل : کانال ورودی /خروجی
full U کامل یا شامل همه چیز
fullest U کامل یا شامل همه چیز
toffy U اب نبات شامل شکر زردوشیره
with average U شامل خسارات خصوصی وجزئی
gnomic U شامل پند و ضرب المثل
Is breakfast included? U آیا شامل صبحانه هم میشود؟
thetical U وابسته به یا شامل پایان نامه
defensive U منطقه دفاعی شامل دروازه
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
motorola U سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
bumf U اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
sclav ect U عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
english sonnet U غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
turkic U زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
this proverb is not a to him U این مثل شامل حال اونیست
except U مکان دهی و ادغام شامل نیست
interactive U قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
twinkle box U دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
turki U زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
jollify U کردن سرخوش بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com